می گویم ...

آموخته ام، ... ببینم ندیده ها را، ... بشنوم نشنیده ها را، ... بدانم ندانسته ها را، ... بفهمم دوست داشتن ها و تنفرها را، ... تصمیم بگیرم، ... عمل کنم و ... محکم بایستم. .

تنها دانستم سکوت جایز نیست.
زیـــــــرا آزادی, سپیدی و مهر را می ستایم ... و اینک از آن بی بهره ایم
پس می جنگم و تنها چاره مان این است.


و سخنم با پلیدان روسیاه این است:
گیرم در باورتان به خاک نشسته ام
وساقه های جوانم از ضربه های تبرهاتان زخم دار است
باریشه چه می کنید
گیرم بر سر این بام بنشسته در کمین پرنده ای
پرواز را علامت ممنوع میزنید
با جوجه های نشسته در آشیانه چه می کنید
گیرم که میزنید
گیرم که می کشید
گیرم که می برید
با رویش ناگزیر جوانه چه می کنید

با پشتیبانی Blogger.

آخرین مطالب

پارسی بگوییم ...

آخرین خبرها






۱۳۹۰ دی ۱, پنجشنبه

این واژه در اوستا (دَتهوش) یا (دَزوَه) می باشد که به معنی دادار یا آفریننده و آفریدگار که همیشه برای اهورا مزدا صفت آورده شده است. چنانکه در آبان یشت، آیۀ 17 و مهر یشت، آیۀ 50 و فروردین یشت، آیه های 83 و 157 و رام یشت، آیۀ 44، آفریدگار اهورامزدا یاد شده که واژۀ اصلی آن در اوستا دَتهوش یا دَزوَه می باشد. واژۀ دی از مصدر (دا) آمده است که در اوستا و فارسی هخامنشی و سانسکریت به معنی دادن، آفریدن، ساختن و بخشیدن است. در پهلوی داتَن و در فارسی داده شده که از همین ریشه است. داتِر که در پهلوی (داتار) و در فارسی (دادار) یا آفریدگار گفته می شود.

در خود اوستا در آفرینگان گاهنبار آیۀ 11 صفت دَتهوش (دی) از برای تعیین دهمین ماه به کار رفته است. به گونه ای که در گاهنمای مزدیسنا گفته شده، هریک از سی روز ماه، نام ویژه ای دارد که چهار روز آن به نام خدا و شش روز به نام امشاسپندان و بیست روز دیگر به نام ایزدان است که هرکدام نگهبان یکی از آن روزها می باشد.  روزهای هشتم و پانزدهم و بیست و سوم هر ماه، با نام خداوند آمده است که با نام روز پس از خود آمیخته شده. روز هشتم به نام (دی به آذر) خوانده می شود، چون روز نهم آذر نام دارد. روز پانزدهم (دی به مهر) نامیده می شود، چون روز شانزدهم، مهر روز است. روز بیست و سوم (دی به دین) نام دارد، چون روز بیست و چهارم به نام دین روز است، چنانکه روز نخست از هر ماه به نام اهورامزدا (هرمزد) می باشد. دین از واژۀ دَئوش یا دَدوش آمده است که صفت است برای آفریدگار جهان و آفریننده از مصدر (da) به معنی دادن است. این صفت همان است که امروز به شکل دادار خوانده می شود. جای سخن در این جاست که سال، بی گمان باید با نام ماهی آغاز شود که نامزد است به نام خداوند دادار.

ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه، دربارۀ دی چیزهایی نوشته و می گوید: "دی ماه، نخستین روز آن خرم روز است و این روز و ماه هر دو به نام خداوند است که هرمزد نامیده می شود، یعنی حکیم و دارای رای و آفریدگار. در این روز عادت ایرانیان چنین بود که پادشاه از تخت شهای پایین می آمد و جامۀ سفید می پوشید و در بیابان بر فرش های سپید می نشست و دربان ها و یساولان را که شکوه پادشاه با آنهاست به کنار می راند و هرکس که می خواست پادشاه را ببیند، خواه دارا و خواه نادار بدون هیچگونه نگهبان و پاسبان نزد شاه می رفت و با او به گفتگو می پرداخت و در این روز پادشاه با برزگران می نشست و در یک سفره با آنها خوراک می خورد و می گفت: من مانند یکی از شماها هستم و با شماها برادرم، زیرا استواری و پایداری جهان به کارهایی است که با دست شما انجام می شود و امنیت کشور نیز با من است، نه پادشاه را از مردم گریزی است و نه مردم را از پادشاه، پس من که پادشاه هستم با شما برزگران برادر هستم و مانند دو برادر مهربان خواهیم بود. 


۱۳۹۰ آذر ۲۱, دوشنبه

چکامه یی از
«عبدالکریم تمنا هروی»، چکامه سرای پارسی زبان کشور افغانستان امروزی ...
نیاز به یادآوری است که چکامه ستایش انگیز زیر، بدون واژه گان تازی سروده
شده است

فردوسی

جهان را بـُوَد تا فـراز و فـرود
تـو را بـاد، از مـا هـزاران درود
تویی؛ گوهر پاک و گوهرشناس
سِزَد بر تو هر دَم، هزاران سپـاس
هنـرپـروران را هنـر پـروری
سخن را خدیو سخن گستـری
کشیدی بسی رنج، در سال سی
دَمیدن تـوان بر تن پارسی
سرودی چنان سرگذشت مهان
که بِه زان نیـارد خرد بر گمان
برافراشتـی پـرچـم آریا
بیاسود از تـو، روان نیـا
پیـام آور روزگـاران، تـویی
سخن سنج یکتای ایران، تویی
شناساگر کـاوه و رُستمی
فرامرز و، رویین تن و، نیرمی
ز جمشید و، هومان و، سام و فرود
اگر تو نبـودی، کس آگه نبـود
گر ایران شود گنج پُرخواستـه
سراسر به زَر گردد آراستـه
برآنم کـه شهنامـه‌ی نامـور
ز ایران، بهایش بـود بیشتـر
جهان تا بُوَد زنـده و استـوار
تویی زنـده و، در جهـان پایـدار
نبودی گَرَت خامه‌‌ی زرفشان
نبود از سیاووش و پیران، نشان
فریـدونِ فـرخ ‌پـی نیک بـخت
رسید از تو بر تاج و، اورنگ و تـخت
توگفتی ز پور پشنگ و، شَغـاد
ز ضحاکِ خونخـوارِ ناپـک زاد
ز گفتار دهگان، بسی داستـان
بیـاراستـی از گَـه‌ی باستـان
تویی؛ مایه‌ی نام و نـام آوری
بنـازد به نامـت، زبـانِ دری
«به غزنین ترا گرچه خون شدجگر
زبیـدادِ آن شاهِ بیــدادگر»
مپنـدار؛ غزنین و بلـخ گـزین
هَرات و بَدَخشان و کابل زمین
تو را همدل و همنوا نیستنـد
به گفتار تـو، آشنـا نیستنـد
در آن مرز، پاکانِ روشن گهـر
بنازند بر نامه‌ی نامـور
هرآن کس که داند به ارگِ زبـان
به ارگِ تو آگه بود، بی گمـان
سخن را، بدان سان بیاراستـی
که هرگز نگنجد در آن، کاستـی
گَهی گویی از دُخت مِهراب شاه
گَه از زال و، سیمرغ و،ایران سپاه
ز خوبی و، زشتی و، شیرین و تلخ
ز مازندران و، سمنگان و، بلـخ
گَه از توس و، گودرز و آوردگـاه
گه از بیژن و، گیو و، چاهِ سیـاه
ز گشتاسپ و، کیخسرو و، کی قُباد
ز مِهر و، مِهی و، ز آییـن و داد
ز شیرین و خسرو ، ز بهرامِ گور
ز اسکندر و، ایرج و، سلم و تـور
ز فرهنگ و، رای خـردبـاوری
ز دانا ستـایی و، دانش وَری
ز سُهراب و تهمینـه و، اَشکبوس
که گفتی؟ نگفتی گر استاد توس
تویـی؛ سرورِ سرورانِ سخن
زبان تـو باشد؛ زبـانِ سـخن
چو کِلکِ تو گردد؛ سخن آفریـن
جهان آفرین را، بُوَد آفـرین
زبان تا بجنبد به کامِ جهـان
بُوَد در جهـان، نـام تو جـــاودان

عبدالکریم تمنا هروی



۱۳۹۰ آذر ۱۹, شنبه

به گیتی بسی شهریار آمدند / که با یک جهان اقتدار آمدند

از آغازِ تاریخ تا این زمان / بسی گونه گون شهریار آمدند

گروهی ستایشگرِ خویشتن / زخودکامگی نابکار آمدند!

گروهی ستمگستر و سنگدل / به خونخوارگی در شمار آمدند

هزاران تن از بندگانِ خدای / به آسیبِ آنان دچار آمدند

چو درّنده حیوان به خونبارْ جنگ / پیِ صیدِ ننگین شکار آمدند

گروهی به هنجارِ غارتگری / سبکتاز و چابکسوار آمدند

شماری به نستوده کردارِ زشت / ز دربارِ شاهی بهبار آمدند

گروهی به کشورمداری مدیر / ولی از شرف برکنار آمدند

شماری دگر حامیِ مرز و بوم / ولی بهرِ کشتار، هار آمدند

که را دانی از جمله شاهانِ پیش / که چون کورشِ نامدار آمدند

گرانپایه کورش گرانمایه شاه / جهانیش مدحتگزار آمدند

حقوقِ بشر را چو شد پایبند / به شکرش هزاران هزار آمدند

به اقوامِ مغلوب ورزید مهر / وِرا زین سبب خواستار آمدند

ببخشود بر هرکه پیروز گشت / وَ زین رو وِرا دستیار آمدند

به همراهی اش گاهِ جنگ و نبرد / سراسر همه جانسپار آمدند

نپیمود جز راهِ همبستگی / بر آنان که از هر دیار آمدند

به هر تیرهای مهربانی فزود / گر از روم و گر از تتار آمدند

به هرکیش ودین چشمِ حرمت گشود / سویش جمله با زینهار آمدند

چنین بود آن مردِ پاکیزه کیش / که خلقش همه دوستار آمدند

سزد گر به کورش درود آوریم / که خلقی از او کامکار آمدند

بود روزِ کورش بسی دلفروز / کز او جمله امّیدوار آمدند

در این روزِ ملّیِ ایران، «ادیب» / جوانان همه شادخوار آمدند

آبانماه ۱۳۸۷ – ادیب برومند





۱۳۹۰ آذر ۹, چهارشنبه


فقیر به دنبال شادی ثروتمند و پولدار به دنبال آرامش زندگی فقیر است.
كودك به دنبال آزادی بزرگتر و بزرگتر به دنبال سادگی كودك است.
پیر به دنبال قدرت جوان و جوان در پی تجربه سالمند است.
آنان كه رفته اند در آرزوی بازگشت و آنان كه مانده اند در دل رویای رفتن دارند...
خدایا!
كدامین پل در كجای دنیا شكسته است كه هیچكس به مقصد خود نمیرسد؟!

                  








۱۳۹۰ آبان ۲۷, جمعه


دُخت ایران زمین

که من «پروین»؛ فروغ شهر ایران اَم
که «پوران دُخت»، که «آذر دُخت»، که «آتوسا»، و «پانته آ»
من «آرتیمس»، سپهسالار ایران، در نبرد پارس و یونان اَم
مرا گر در مقام همسری بینی
نه یک همخواب و هم بستر،
که یک همراه و یک یار وفادار اَم
نه یک برده، مکن اینگونه پندار اَم
که جوشد خون آزادی، به شریان اَم
بدون زن؛ کجا می داشت تاریخ تو، «آرش» با کمان اَش؟
و یا آهنگر «کاوه»، با گرز و سندان اَش؟
بدون زن؛ کجا می داشتی آن شاعر توسی؟
نگهبان زبان پارسی، استاد «فردوسی»
مرا، گر در مقام مادری بینی
مگو با من؛ «که هست فرشی از بهشت زیر پای من»
نگاه اَم کن که زیر پای من، دنیا، به جریان است
ز نور عشق من، رخشنده کیهان است
که با دستان من، گردون به جریان است
که جای پای من، بر چهرهِ سرخ و سپید و سبزِ ایران است
برو ای مرد؛ دگر مبر آسان به لب؛ نام اَم
که من آزاده زن، فرزند ایران اَم

شهبانوی سخن پارسی:
پروین اعتصامی

پروین اعتصامی







۱۳۹۰ آبان ۱۱, چهارشنبه


دوای جهالت‌های بشری‌، سوال است‌. بیایید آنچه را نمی‌دانیم‌ سوال كنیم و تا بتوانیم‌ سوال‌ها را بی‌جواب نگذاریم‌

اگر انسان‌ها می‌دانستند كه عامل اساسی‌ترین خنده‌های آنان‌، هماهنگی مرموزی با گریه‌های آنان دارد، عظمت دیگری داشتند.

بشر یك میلیون اشتباه ندارد، بلكه تنها و تنها، یك اشتباه مرتكب شده است و آن این است كه‌:

هدف و ایده‌آل زندگی خود را نمی‌داند


زندگی‌ِ بی‌محور و فاقد اصل‌، نتیجه‌ای جز فرو رفتن در تناقضات و مبارزه با خود در بر ندارد




۱۳۹۰ آبان ۳, سه‌شنبه

سخن، هر چه گویم؛ همه گفته اند!
بر باغ دانش، همه رُفته اند!
اگر، بر درخت برومند جای
نیابم، که از بر شدن نیست رای
توانم، مگر پایه یی ساختن
بر شاخ آن، سرو سایه فکن
کزین، نامور نامه ی شهریار
به گیتی بمانم، یکی یادگار
تو این را، دروغ و فسانه مدان
به یک رنگ، سرشت زمانه مدان
ازو، هر چه اَندر خورَد با خِرَد
دگر، بَر رَه رمز و معنا بَرَد
بناهای آباد؛ گردد خراب
ز باران و، از تابش آفتاب
پی افگندم از نظم، کاخی بلند
که از باد و باران، نیاید گزند
از آن پس، نمیرم، که من زنده ام
که تخم سخن را، پراگنده ام
هر آن کس، که دارد، هُش و رای و دین
پس از مرگ، بَر من کند؛ آفرین
بسی رنج بردم، در این سال سی
«عَگم» (عجم) زنده کردم، بدین پارسی

با کرنش در برابر جای گاه سر به آسمان کشیده آفریدگار شاهنامه، زیور بخش سخن پارسی، پیام آور فرزانه پردوسی توسی.
پردوسی، تنها، یک سخنور پارسی نیست؛
او پیام آور «فَر» ایزدی، سخن پاک، اندیشه و خِرَد اهورایی برای همه
جهانیان است.... در ستایش والایی و سرفرازی جای گاه این پیام آور بی همتای
آریایی، کِلک (قلم) ناچیز و ناتوان و الکن ما را، توان این گستاخی نیست، و
چه نیکوست که از «بهار» که خود «مَلِکُ الشعرا»یی است، بخواهیم که پردوسی
را به ما بشناساند:

آنچه کورش کرد و دارا، و آنچه زرتشت مَهین
زنده گشت از همتِ فردوسیِ سحر آفرین
نام ایران رفته بود از یاد، با تازی و تُرک
ترکتازی را برون رانده ست، لاشه از کمین
شد درفش کاویانی باز بر پا، تا کشید
این سوار پارسی، رَخشِ فصاحت زیرِ زین
آنچه گفت، اندر اوستا زرتُهُشت، و آنچه
کردند اردشیر پاپکان، تا یزدگرد به آفرین
زنده کرد آن جمله، فردوسی به الفاظ دری
این چو کرداری شگرف، این است گفتاری متین
ای حکیم نامی؛ ای فردوسیِ سحر آفرین
ای به هر فن در سخن، چون مرد یک فن اوستاد
شور احیای وطن، گر در دل پاکت نبود
رفته بود از تُرک و تازی، هستی ایران به باد
خلقی از تو زنده کردی، ملکی از نو ساختی
عالمی آباد کردی، خانه ات آباد باد
محمد تقی بهار (ملک الشعراء)

فردوسیِ

و بی هوده نیست که «عنصری بلخی»، که خود سخنوری یگانه است؛ در رسای پردوسی می گوید:
تو، شاهنشه مُلکِ «نظم» دَری
ببندد کمر، پیش تو، عُنصری



۱۳۹۰ مهر ۱۹, سه‌شنبه



در سال 1974 مجله گاید پست، گزارش مردی را نوشت که برای کوهپیمایی به
کوهستان رفته بود. نگهان برف و کولاک او را غافلگیر کرد و در نتیجه راهش را
گم کرد. از آنجا که برای چنین شرایطی پوشاک مناسبی همراه نداشت، می دانست
که هر چه سریعتر باید پناهگاهی بیابد. در غیر اینصورت یخ می زد و می مرد.
علی رغم تلاشهایش دستها و پاهایش بر اثر سرما کرخت شدند. می دانست وقت
زیادی ندارد. در همین موقع پایش به کسی خورد که یخ زده بود و در شرف مرگ
بود. او می بایست تصمیم خود را می گرفت.










۱۳۹۰ مهر ۱, جمعه



جشن مهرگان دومین جشن بزرگ ایران کهن پس از نوروز و بازمانده اروزگاری است که مهرگان آغاز سال ایرانیان و جشن نیم سرده در پیوند با ایزد مهر بود.نزد هخامنشیان مهر از مقام والایی برخوردار بود و در مهر ماه جشن مهرگان را در تخت جمشید با شکوه بسیار برپا می کردند و آوندگاهن هدایا از سراسر امپراتوری هخامنشی در همین هنگام هدایای خود را به تخت جمشید می آوردند.

جشن مهرگان

جشن مهرگان


جشن مهرگان از روز شانزدهم مهر آغاز و شش
روز به طول می انجامید و در روز ۲۱ مهر به پایان می رسید.روز آغاز جشن
رامهرگان عامه و روز۲۱ مهر را مهرگان خاصه می نامیدند و در روزگار ساسانیان
بر این باور بودند که اهوره‌مزدا یاقوت را در روز نوروز و زبرجد را در روز مهرگان بیافرید و بدین باور بود که فریدون بر اژی دهاک(ضحاک) غلبه کرد.

بیشتر








۱۳۹۰ شهریور ۱۹, شنبه

تندیس پردوسی (فردوسی) بزرگ در رُم – شاهکاری از استاد صدیقی (میکل آنژ خاور)

فردوسی

این مجسمه زیبا که عکس آن را در بالا مشاهده می کنید، از آثار استاد
«ابوالحسن صدیقی» است که در پارک «ویلا برگوزه» در شهر رُم ایتالیا برپا
داشته شده است.
از دیگر اثر های استاد «صدیقی» می توان به تندیس
فردوسی در میدان فردوسی تهران، تندیس «خیام» بزرگ در پارک شاهنشاهی (لاله)
تهران، تندیس «نادر شاه» افشار در سنا آباد (مشهد)، تندیس استاد «کمال
الملک» در نیشاپور، تندیس «میرزا تقی خان امیر کبیر» در مدرسه دارالفنون،
تندیس «فرشته عدالت» در کاخ دادگستری تهران، تندیس «سعدی شیرازی» در تهران،
تندیس «پور سینا» در همدان، و تندیس «ژاکوب (یعقوب لیث) رویگر زاده»،
قهرمان نامی ایران، در زابل را نام برد
ابوالحسن خان صدیقی (1273-1374) نقاش و مجسمه ساز برجسته ایرانی و از شاگردان استاد «کمال المک» است
«گوستینوس آمبروزی» مجسمه ساز ایتالیایی با دیدن این تندیس در شهر رم، آنچنان تحت تاثیر قرار گرفت که در دفتر یادبودش نوشت:
{... دنیا بداند؛ من خالق مجسمه فردوسی را، «میکل آنژ دوم خاور زمین» می
شناسم و می نامم. میکل آنژ بار دیگر، در خاور زمین زاده شده است.....}

تندیس «خیام» بزرگ در پارک شاهنشاهی مورد حمله اوباش بسبیجی و خرد باخته
قرار گرفته و انگشتان دست و صورت این بزرگمرد تاریخ و فرهنگ ایران را با
پرتاب سنگ شکسته اند......



۱۳۹۰ شهریور ۹, چهارشنبه


از زرتشت پرسیدند زندگی خود رابر چند اصل بنا نهادی ؟
فرمود 4 اصل :
دانستم رزق مرا دیگری نمی خورد پس ارام شدم .
دانستم که خدا مرا می بیند پس حیا کردم .
دانستم که کار مرا دیگری انجام نمی دهد پس تلاش کردم .
دانستم که پایان کارم مرگ است پس مهیا شدم .




۱۳۹۰ مرداد ۲۶, چهارشنبه



لئوناردو باف یک پژوهشگر دینی معروف در برزیل است. متن زیر، نوشته اوست: در میزگردی که درباره «دین و آزادی» برپا شده بود و دالایی‌لاما هم در آن حضور داشت، من با کنجکاوی، و البته کمی بدجنسی، از او پرسیدم: عالی جناب، بهترین دین کدام است؟

خودم فکر کردم که او لابد خواهد گفت: «بودایی» یا «ادیان شرقی که خیلی قدیمی‌تر از مسیحیت هستند.»

دالایی‌لاما کمی درنگ کرد، لبخندی زد و به چشمان من خیره شد ... و آنگاه گفت:








۱۳۹۰ مرداد ۱۷, دوشنبه




حکایت عجیبی است!؟!... همه در ایران، وطن پرست و دوستدار ایران و ایرانی بودند، فقط «رضا خان میر پنج» نوکر انگلیس!؟!.....

سال 1289 خورشیدی، درست 10 سال پیش از قیام ملی رضا شاه بزرگ؛ در اوج بی
کفایتی سلاطین قاجار، نه از تاک نشان بود، و نه از تاک نشان..... مردم
پایتخت ایران؛ گروهی پرچم انگلستان را بر بالای خانه های خود نصب کرده
بودند، و گروهی پرچم روس، تا از تعرض همدیگر در امان باشند....و مابقی را
نیز در زیر بخوانید:


۱۳۹۰ تیر ۲۹, چهارشنبه


پاپک خرمدین، بنیانگذار سرخ جامگان،
سرداری بزرگ، و ایرانپرستی بی مانند بود. او، می گفت، آرمانهای والای زرتشت
و قهرمانانی چون بهزادان (ابومسلم) خراسانی، و تاریخ دیرینه و سرفراز
ایرانی، باید دوباره زنده شود، و ایرانیان، بایست به هر بهایی، از یوغ
بردگی و بندگی تاریان، بدر آیند.
پاپک، پس از بیست سال پایمردی و نبرد،
و پس از وارد کردن شکست های پیاپی بر پیکر سپاه تازیان، در چند گامی
پیروزی، با نیرنگ و خیانت یک ایرانی میهن فروش (افشین) بدام تازیان گرفتار
شد.
معتصم بالله، خلیفه تازیان، برای درهم کوبیدن روحیه این سردار
ایرانی، او را دست بسته بر روی فیلی نشاند، و به همراه برادرش، در شهر
گرداند.
خلیفه به بابک پیشنهاد "توبه" کرد، تا از "گناهان" او، در
گذرد. پاپک، فریاد زد که او، شوری جز مهر به ایران و نیاخاک، و تلاش برای
پاینده گی فروغ اندیشه های ایرانی نداشته، و این گونه اندیشیدن، در آیین
ایرانی گناه نیست، که او بخواهد توبه کند.






۱۳۹۰ تیر ۲۶, یکشنبه



داستانی شگفت از کتاب قصه هائی برای از بین بردن غصه ها-مسعود لعلی-(در انتظار مجوز چاپ):

بعد از حادثه یازدهم سپتامبر که منجر به فروریختن برج های دو قلوی معروف
آمریکا شد ، یک شرکت ، از بازماندگانی که در این دو برج کار میکردند و از
این حادثه جان سالم به در برده بودند خواست تا از اتفاقاتی که باعث شد زنده
بمانند بیان کنند .
در صبح روز ملاقات مدیر واحد امنیت... داستان زنده ماندن این افراد را برای
بقیه نقل کرد و همه این داستان ها در یک چیز مشترک بودند و آن اتفاقات
کوچکی بود که باعث نجات آنها گردیده بود:
مدیر شرکت آن روز نتوانست به برج برسد چرا که روز اول کودکستان پسرش بود.و باید شخصا در کودکستان حضور می یافت .
همکار دیگر زنده ماند چون نوبت او بود که برای بقیه شیرینی دونات بخرد
یکی از خانم ها دیرش شد چون ساعت زنگدارش سر وقت زنگ نزد!
یکی دیگر نتوانست به اتوبوس برسد.
یکی دیگر غذا روی لباسش ریخته بود و به خاطر تعویض لباس تاخیر کرد.
اتومبیل یکی دیگر روشن نشده بود.
یکی دیگر درست موقع خروج از منزل به خاطر زنگ تلفن مجبور شده بود برگردد.
یکی دیگر بچه اش تاخیر کرده بود و نتوانسته بود سروقت حاضر شود.
یکی دیگر تاکسی گیرش نیامده بود.
و یکی که مرا تحت تاثیر قرار داده بود کسی بود که آن روز صبح یک جفت کفش نو
خریده بود و با وسایل مختلف سعی کرد به موقع سرکار حاضر شود. اما قبل از
اینکه به برج ها برسد روی پایش تاول زده بود و به همین خاطر کنار یک دراگ
استور ایستاد تا یک چسب زخم بخرد.و به همین خاطر زنده ماند!

به همین خاطر هر وقت







۱۳۹۰ تیر ۲۵, شنبه


بسیاری از شخصیت های سیاسی، ادبی، هنری، مذهبی و کسانی که بگونه یی در
اجتماع آدمیان حضور گشترده دارند، به دلایل گوناگون، برای خود نامعای
مستعار و یا ساختگی بر می گزینند، بیشتر اینها، بخاطر گذشته نامربوط، و یا
دردسر آفرینی بوده که با نام های پیشیشن داشته اند و به ندرت نیز به مواردی
بر می خوریم که به دلایل امنیتی صورت گرفته است.

کمال الملک —–> محمد غفاری
مارک تواین —–> ساموئل لنگهورن کلمنس
میرزاده عشقی —–> سید محمدرضا کردستانی
سیمین بهبهانی —–> سیمین خلیلی





شیر و خورشید، از سمبل های تاریخی ایرانیان اند، که کنکاش در شکل گیری آن،
ما را به دوره های هزاره دوم تا هشتم پیش از میلاد مسیح می رساند. از زمانی
که "میترا"، نخستین پیام آور ایرانی، ستایش از خورشید را، بر آیین و رسم
خویش افزود. خورشید، نمادی ستودنی از آیین کهن ایرانیان شد. شمع (سپندار)
که بر روی سفره ها، میزها، یا مجلس ها و آیین های ایرانی فروغ می دهد، در
حقیقت نشانه یی از خورشید، و احترام ایرانیان، به عنوان سمبلی از آفتاب، و
سپاسگزاری از اهورا مزدا ست؛ که در حقیقت بدون حضور خورشید، هستی بر روی
زمین معنا نداشته و ندارد. از اینرو، چه بخواهیم و چه نخواهیم، باید از
بودن و تاتبیدن خورشید، سپاسگزاری کرد، و به آفریننده اش، درود فرستاد
بنام خداوند جان و خرد
کزو برتر اندیشه بر نگذرد
خداوند کیهان و گردان سپهر
فروزنده ماه و ناهید و مهر
ز یاقوت سرخ است، چرخ کبود
نه از آب و ، گَرد و، نه از باد و، دود
روان اندر او، گوهر دلفروز
کزو روشنایی گرفته به روز




۱۳۹۰ تیر ۲۳, پنجشنبه



یکی از اقوام آریایی در طول تاریخ،سکا ها می باشند که با چند نام
متفاوت،اما همریشه شناخته می شوند.
سکاها(درپارسی باستان: Saka ، در یونانی:
Skythai ، در چینی: Sai) در استوره و افسانه های ایران بزرگ(ایران استوره
ای وکهن) با نام تورانیان شناخته می شوند و امروزه پژوهشگران
ودانشمندان،همگی براین باورند که سکاها(=اسکیت ها=اسکیث ها=سکیث ها=ماساژت
ها=ساک ها=اشکوز ها=سکُلُث هاو......) همان تورانیان آریاییِ اوستا و
شاهنامه اند.

سکاها،قومی بودند که از تمدن به دور نبوده و تشکیلات اجتماعی و سیاسی و...
خود را داشتند. اکثرا چادرنشین بودند.سکاها امپراتوری نداشتند.یعنی قلمرو
حکومت نوع زندگی شان را نمی توان امپراتوری نامید. اما سرزمین هایی که
سکاییان در آن می زیستند، بسیار گسترده بود و از امپراتوری پارتیان و رومیان
هم در عهد اشکانیان بزرگتر بود. همچنین باید بدانید که سکاها یک قوم واحد
نبودند و به چندین قبیله و گروه کوچک تر تقسیم می شدند که برخی در
اروپا، برخی نزدیک هند، برخی نزدیک چین و ایران و.... به سر می بردند. به نگاره
ی زیر بنگرید:







مادها، كه از نیای ایرانی-آریایی بودند،
پس از گزینش (انتخاب) زندگی یکجانشینی و همبستگی با تیره های گونه گون
مادی، در سده هشتم پیش از زایش مسیح (پازم)، همدان را که پیش از آمدن ایشان
"اکسایا" نام داشت، برای زیست همیشگی خویش برگزیدند، و آن را "هگمتانه"
نامیدند.
جایگاه این پایتخت باستانی در شمال شهر همدان امروزی و بخش پایانی خیابان اکباتان است، و نزدیک به 40 هکتار گستردگی (وسعت) دارد .
هگمتانه،
به چَم (معنای) جای گردهمایی است؛ و از دو واژه پارسی باستان، یکی "هگمتا"
در چم «گردآمدن» و پسوند نام واژه (اسم مکان) «نا» ساخته شده است. نام
تیره «ماد» در نوشته های باستانی از میان شان، دستنوشته های (کتیبه های)
آشوری؛ بگونه «مادای» و «آمادای»، و در بن مایه های کهن ایرانی، «مدی»
آورده شده است، و از سرزمین ایشان در زبان ایلامی (عیلامی) بنام «هال
ماتانا» و «ماتاپه»، همچنین در زبان یونانی بگونه «اکباتانا»، و در پارسی
باستان، بگونه «هنگ متنا» و "هگمتان"، و در زبان و ریشه های «کلیمی» بگونه
«احمتا»، و در نوشته های پس از تازش تازیان، بگونه «همذان» و «همدان» یاد
شده است.







مردمان بسیاردر سرزمین های گوناگون، با گذشته ها و پیشینه های (قدمت)
دگرگون (متفاوت)، می زیسته اند، اما، امروزه، از آنها، دیگر نام و نشانی
نیست؛ آشوری ها، بابلی ها، فنیقی ها، و دیگران.

گروه دیگر از همین
دسته، تیره هایی از آنها ماندگار شدند، اما، زبان و فرهنك و ریشه (اصالت)
تاریخی خود را، از دست دادند، و به رنگ و نمای فرهنگ چیره گر (غالب) در
آمدند؛ مصریها، لبنانی ها، و سرخ پوستان در استرالیا و یا آمریكا، از این
نمونه اند.

و اما، ایرانیان، از انگشت شمار (معدود)، مردمانی هستند،
كه واژگون (علیرغم)، تازش های پیاپی از سوی تُركان و تازیان و مغولان و
تاتارها، توانستند، آیین های باستانی خویش را تا به امروز، پویا و زنده
نگاه بدارند. بی گمان شناخت افزونتر هر یك از ما، به درون مایه هر یك از
آنها، نه تنها به شناخت فراوانتر بن مایه های (اساس) فرهنگ آریایی و ایرانی
می انجامد، بل، پیوستگی (استمرار) جاودانه بودن آنها را، برای آیندگان،
پایندانی (تضمین) می كند.









۱۳۹۰ تیر ۲۰, دوشنبه



زیباترین واژه‌ی زبان پارسی؛ که تا چندی پیش همه آن را بر گرفته از فرهنگ و
زبان تازی می پنداشته اند واژه «عشق» است که در چم «مِهر»، «دلبستگی» و
«دلدادگی» است. این واژه در ادب پارسی و بینشوری = عرفان ایرانی جایگاهی بس
برجسته دارد. شاید بتوان گفت که سرایندگان = شاعران گوناگون پارسی‌زبان
کمتر واژه‌ای را به اندازه‌ی «عشق» به کار برده باشند.
مهر، بدرستی همان «عشق» و یا «اِشگ» است، که در بسیاری از سخن ها، سروده ها
و نوشته ها، بکار گرفته شده است. در سروده میهنی «ای ایران»، سراینده
آورده است:

ای ایران، ای مرز پُر گُهر
ای نامت، سر چشمه هنر
مهرت، (عشقت) کی از دل برون کنم
بر گو، بی مهر تو (عشق تو) چون کنم؟
مهر ِ (عشقِ) تو چون شد پیشه ام
دور از تو نیست، اندیشه ام
از آب و خاک و مهرِ (عشق) تو، سرشته شد گِلَم
مهر (عشق) اگر برون رود، تُهی شود دلم

عشق= اِشگ= اِشغ (= مِهر)؛ زیباترین واژه در ادب و فرهنگ پارسی








چگونه تئوری آفرینش، در بیش از یکهزار سال پیش، از سوی آفریدگار شاهنامه، بیان می شود، اما، نه پژوهشگران ایرانی، و نه بیگانگان، ارجی به این شگفتی بی مانند در نوشته استاد توس نمی نهند
کیوان دشتی

چارلز داروین، دانشمند انگلیسی، و آفریدگار تئوری "اصل انواع" و "انتخاب طبیعی"، که انقلابی بزرگ در یبان و شناخت آفرینش و تکامل پدیده ها، از خود بر جای نهاد، از جمله دانشمندانی است، که تلاش فراوان و پژوهش های ژرفی در این راستا، انجام داده است. امروز، بسیاری از مردم دنیا، به تئوری و فرضیه تکامل انواع او، آکاهی دارند، و پژوهش های او را، در پیگیری و رد یابی ریشه های جانداران می ستایند.

داروین، باورمند است که آفرینش؛ طی یک فرآیند منظم، که در خود "انتخاب طبیعی"، "رقابت"، و "تلاش برای زیست" را بهمراه داشته، دست به دست هم می دهند، و شالوده پراکندگی انواع جانداران را زمینه ساز می شوند. داروین اگر چه، تبیینی روشن از چگونگی آفرینش نداده است، اما، با مطالعه و بررسی جانداران بر روی زمین، به سیر فراگشتی (تکاملی) موجود زنده بر روی کره خاکی، اشاره نموده است.

۱۳۹۰ تیر ۱۹, یکشنبه





دشتستان واقع در بخش مرکزی شهرستان دشتستان یکی از آثارهای تاریخی و ازنقاط دیدنی استان بوشهر در جنوب ایران است.

«گوردختر
دشتستان» گور دختر یعنی دختر گبر یا زرتشتی در خاور جاده برازجان به
کازرون قرار دارد که بنای آن دارای سقف و بدنه سنگی شبیه آرامگاه کوروش
بزرگ هخامنش در دشت پاسارگاد است .این بنا یادآور عصر هخامنشی است و قدمت
منطقه برازجان را تایید می‌نماید. گفته‌اند که این بنا آرامگاه دختر یا
خواهر کوروش است. درخاور گور دختر بقایای کوشک اردشیر ساسانی دیده می‌شود.

این
اثر تاریخی ارزشمند متعلق به اوایل قرن ششم قبل از میلاد یعنی آغاز دوران
پادشاهی هخامنشیان می‌باشد. این آرامگاه سنگی چون آرامگاه کوروش کبیر
سرسلسله هخامنشی است که احتمالا مربوط به مادر یا دختر کوروش بوده است. که
البته هیچ مدرک یا سند قطعی که دال بر این گفتار باشد به‌دست نیامده است.
هیچگونه کتیبه یا نوشته‌ای که نام متوفی را مشخص کرده باشد از آن به‌دست
نیامده است.

آرامگاه خواهر کوروش کبیر










۱۳۹۰ تیر ۱۸, شنبه




پادشاه دلاور و میهن پرست ایران

نادر شاه افشار از ایل افشار بود و از مشهورترین پادشاهان ایران بعد از اسلام می باشد ، ابتدا نادر قلی یا ندرقلی نامیده می شد موقعی که افغانها و روس ها و عثمانی ها از اطراف بایران دست انداخته بودند و مملکت در نهایت هرج و مرج بود یک عده سوار با خود همراه کرد و به طهماسب صفوی که کین پدر برخواسته بود همراه شد فتنه های داخلی را خواباند افغانها را هم بیرون ریخت ، شاه طهماسب صفوی از شهرت و اعتبار نادر در بین مردم دچار رشک و حسادت گشت و برای نشان دادن قدرت خود با لشکری بزرگ به سوی عثمانی تاخت ترکان عثمانی کردستانات ایران را اشغال کرده بودند . در نبرد صفویه و عثمانی هزاران سرباز ایرانی در جنگ پرافتخار چالدران بدلیل عدم وجود سلاحهای مدرن کشته شده بودند . چالدران از نبردهای بزرگ ایرانیان محسوب میشود که مردم بومی منطقه آذربایجان و کردستان و دیگر نقاط ایران تا آخرین قطره خون برای پاسداری از ایران در برابر سپاه متجاوز ترکان عثمانی به شهادت رسیده بودند . نادر با سپاهی اندک و خسته از کارزار از مشرق به سوی مغرب ایران تاخت و تا قلب کشور عثمانی پیش رفت و سرزمینهای ایرانی را به خاک ایران برگرداند و انتقام چالدران را از ترکان متجاوز گرفت . سپس از آنجا به قفقاز تحت اشغال روس ها رفت که با کمال تعجب دید روسها خود پیش از روبرو شدن با او پا به فرار گذاشته اند در مسیر بر گشت در سال 1148 در دشت مغان در مجلس ریش سفیدان ایران از فرماندهی ارتش استعفا نمود و دلیلش اعمال پس پرده خاندان صفوی بود . خود عازم مشهد شد در نزدیکی زنجان سوارانی نزدش آمدند و خبر آوردند که مجلس به لیاقت شما ایمان دارد و در این شراط بهتر است نادر همچنان ارتش دار ایران باقی بماند . سپس کمر بند پادشاهی ایران را در سن 48 سالگی بر کمرش بستند . او سه بار به هند اخطار نمود که افسران اشرف افغان که جزو غارتگران بودند (حدودا 800 نفر ) و در قتل عام مردم ایران نقش اساسی داشتند را به ایران تحویل دهد که در پی عدم تحویل آنها سپاه ایران از رود سند گذشتند و هندوستان را تسخیر نمود ند 800 متجاوز افغان را در بازار دهلی به دار زدند و بازگشتند . نادر شاه با مردانگی و دلاوری حکومت محمد گورکانی را به هندی ها بخشید و گفت ما متجاوز نیستیم اما از حق مردم خویش نیز نخواهیم گذشت محمد گورکانی بخاطر این همه جوانمردی نادر از او خواست هدیه ای از او بخواهد و نادر قبول نکرد و در پی اسرار او گفت جوانان ایران به کتاب نیازمندند سالها حضور اجنبی تاریخ مکتوب ما را منهدم نموده است محمد گورکانی متعجب شد او علاوه بر کتابها جواهرات بسیاری به نادر هدیه نمود که بسیاری از آن جواهرات اکنون پشتوانه پول ملی ایران در بانک مرکزی است . نادر شاه بزرگ 12 سال سطنت نمود و ایران را باردگیر سرافراز در جهان سربلند و مقتدر نشان داد ولی متاسفانه در سال 1160 بوسیله عده ای از ترکان خائن کشته شد . نکته قابل ذکر آنست که او از 15 سالگی تا 25 سالگی بهمراه مادرش در بردگی ازبکان گرفتار بود و با مرگ مادرش از اردوگاه ازبکان گریخت و پس از آن با جوانان آزادیخواهی همپیمان شد. نادر مردی خستگی ناپذیر , دلاور , میهن دوست , مبارز , ضد استعمار و بزرگ منش بود . آرامگاه وی در مشهد است و با همت رضا شاه بزرگ ساخته شد . در همین مکان آرامگاه بزرگ مردی دیگر کنل محمد تقی خان پسیان نیز است . دلاور بزرگ ایران از آذربایجان . در ساخت این بنای سترگ و جاوید استادان و فرهیختگانی همچون : استاد ابوالحسن صدیق ( طراح تندیس سنگی نادر ) حسین علاء , سید حسن تقی زاده , ابراهیم حکیمی , علی هیبت , علی اصغر حکمت , سپهبد امان الله جهانبانی , دکتر عیسی صدیق , سپهبد فرج الله آق اولی , سرلگشر محمد حسین فیروز , دکتر رضا زاده شفق , دکتر محمود مهران , اللهیار صالح , دکتر غلامحسین صدیقی , مهندس محسن فروغی , سید محمد تقی مصطفوی , در کل وزارت جنگ , وزارات دارائی , وزارت فرهنگ , کمکهای مردمی و دولت شاهنشاهی از مهم ترین عوامل ساخت این مجوعه سترگ و به یاد ماندنی است . در زیر نقشه ایران در زمان نادر شاه افشار نشان داده شده است ( اصل نقشه در موزه نادرشاه موجود است ) . بزرگ مردی که کشور ایران را دگر بار به صورت متحد و بزرگ گردآوری کرد . نادر اقوام ایرانی را متحد و منسجم در زیر پرچم ایران درآورد و باردگیر ایران قدرتمندترین کشور آسیا گشت . شهرهای ایرانی در دوره نادر به شرح زیر بودند : جمهوری آران یا آذربایجان , ترکمنستان , افغانستان , بلوچستان ( پاکستان ) , گرجستان , داغستان , ارمنستان , بحرین , قطر , کشمیر و . . .











بعد از جنگ جهانی و اشغال فرانسه توسط نیرو های آلمان برخی از مردم آنجا رفتارعجیبی پیدا کردند. این عده نام فرزندان خود را هیتلر میگذارند. برخی کار را از این هم فراتر برده و نام آنها را نوکر هیتلر و یا کنیز هیتلر میگذارند. نصف این جماعت هنوز برج ایفل را ندیده اند ولی حتمآ میروند و دیوار برلین را بازدید میکنند.

با اینکه اصلا آلمانی بلد نیستند روزی چند مرتبه رو به دیوار برلین به زبان آلمانی دعا میخوانند. آنهائیکه که بر اثر تجاوز ارتشیان آلمان به اجدادشان دورگه آلمانی فرانسوی شده اند، یک شال اس اس به کمرشان میبندند تا همه بدانند که اینها از پدر آلمانی و بر اثر تجاوز به دنیا آمده اند و البته به این امر افتخار هم میکنند.

یک عکس از یک جوان خوشتیب و خوش هیکل را توی خانه اشان قاب کرده اند و میگویند این عکس هیتلر است و به آن احترام میگذارند. هرچقدر هم دیگران عکس واقعی هیتلر را نشانشان میدهند، زیر بار نمیروند و میگویند اصلا هیتلر سبیل نداشته

هروقت این ماجرا را برای آشنایان ایرانی مسلمان تعریف میکنم قاه قاه می خندند و می گویند اینها چه آدمهای احمق و نادانی هستند. یا می گویند اینها از یک خر کمتر هستند. دلشان شدید برای حماقت آنها میسوزد و به حالشان تاسف میخورند


ببینید متن پایین چقدر به متن بالا شباهت دارد









۱۳۹۰ تیر ۱۶, پنجشنبه



هرودوت در کتاب خود نوشته که به چشم خود دیده که سربازان ایرانی سواد خواندن و نوشتن دارند

در
حالی که در همان موقع بیشتر افسران یونانی سواد خواندن و نوشتن نداشتند و
حتی “لئونیداس” پادشاه کشور اسپارت که جنگ او با ۳۰۰ سرباز در تنگه ی
“ترموپیل” در مقابل خشایار شاه فقط مقدمات خواندن و نوشتن را می دانسته و
نمی توانست با تسلط بخواند و بنویسد و در بین ۳۰۰ سربازش حتی یک نفر هم
سواد نداشته است.





یک روز صبح، چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون رفتند. همراهانش
تیرو کمانشان را برداشتند و چنگیزخان شاهین محبوبش را روی ساعدش نشاند.
شاهین از هر پیکانی دقیق تر و بهتر بود، چرا که می توانست در آسمان بالا
برود و آنچه را ببیند که انسان نمی دید.
آن روز با وجود تمام شور و هیجان گروه، شکاری نکردند. چنگیزخان مایوس به
اردو برگشت، اما برای آنکه ناکامی اش باعث تضعیف روحیه ی همراهانش نشود، از
گروه جدا شد و تصمیم گرفت تنها قدم بزند.
بیشتر از حد در جنگل مانده بودند و نزدیک بود خان از خستگی و تشنگی از پا
در بیاید. گرمای تابستان تمام جویبارها را خشکانده بود و آبی پیدا نمی کرد،
تا اینکه رگه ی آبی دید که از روی سنگی جاری بود. خان شاهین را از روی
بازویش بر زمین گذاشت و جام نقره ی کوچکش را که همیشه همراهش بود، برداشت.
پرشدن جام مدت زیادی طول کشید، اما وقتی می خواست آن را به لبش نزدیک کند،
شاهین بال زد و جام را از دست او بیرون انداخت.
چنگیز خان خشمگین شد، اما شاهین حیوان محبوبش بود، شاید او هم تشنه اش بود. جام را برداشت، خاک را از آن زدود و دوباره پر کرد.




۱۳۹۰ تیر ۱۴, سه‌شنبه



داریوش بزرگ که نگران امپراطوری پهناور ایران بود همواره در اندیشه ی ملتش
بود که ناگاه آرامش ملتش بر هم نخورد به همین سبب مامورانی به سراسر کشور
فرستاد که به آن ها چشم وگوش شاه می گفتند این کار برای این صورت گرفت که
هیچ بیگانه ای به اندیشه ی ناراست نیفتد که به ایران بیاید و آسایش
ایرانیان را بر هم بزند،سپس نیروی ویژه ای به وجود آورد که سپاه جاویدان یا
گارد جاویدان نامیده می شده است،آن هم در ۴۵۶ پیش از میلاد که بسیاری کشور
ها هنوز ارتشی هم نداشتند و از نظم نظامی ناآگاه بودند.تاریخ نویسان نوشته
اند که افراد این سپاه از جوانانی رشید ونیرومند وخوش سیما گزینش می شدند.
این سپاه شش سال دوره ی آموزشی را پشت سر گذاشته وعلاوه بر دانش آن روز،
فنون نظامی را نیز فرا می گرفتند.




۱۳۹۰ تیر ۱۳, دوشنبه



و به تنها چیزی که اطمینان نداریم ،آینده است.. . زیباترین معجزه خداوندی !! ..اینکه نمی دانیم تا دقایقی دیگر چه روی خواهد داد..همسفرم ..اگر گلهای باغ دلت را چیده اند..اگر پنجره های بغض گلویت را شکسته اند..اگر شبنم بر مژگانت به غربت نشسته است..این را بدان که نمی دانی تا لحظاتی دیگر چه روی خواهد داد..و این یعنی هنوز امید در تیرس نگاهت کمین کرده است...یک صحبت..یک تماس...یک اتفاق..ورق زندگیت را بر میگرداند...صبور باش ملیکه...آرام باش عالیجناب...لحظه های ناب زندگیت در راه است.تاج سلطنت ،چه زیبا کرده است هیبت آسمانیت را..این حقیقت توست....





۱۳۹۰ تیر ۳, جمعه





تا سالها, "تیرگان" برایم چیزی نبود جز خنده و شادی. تیرگان برایم در کاسه
هایی که از آب, پر و خالی میشد, معنا می یافت. تیرگان در شوق ریختن آب در
دوستانم و خیس شدن از آبی که بر سر و رویم می ریختند, خلاصه می شد. تیرگان,
صدای خنده هایی بود که از کوچه کوچه ی محله ی کوچکمان, شنیده می شد و
زلالی آبی که به رقص, در کمرکش گرمای تابستان, خیس و خنکمان می کرد.



تیرگان برایم همان بند بافته ی رنگارنگی بود که مادربزرگ, آفتاب روز
تیرایزد که سر میزد, به دستم می بست. به دستم می بست و هر بار و هر سال در
گوشم می گفت که: تا هنگامه ی باز کردن گره بند "تیر و باد" زمان دارم که به
یک آرزو بیندیشم که پس از 10 روز به هنگام باز کردن بند تیر و باد, بی هیچ
شک و گمانی, آرزویم را در گوش باد, فریاد کنم و استوار و آماده برای
برآورده شدنش, تلاش کنم.



تا سال ها, تیرگان برایم همان بند "تیر و بادی" بود که به دور مچ کوچکم,
گره می خورد و زمزمه ی مادربزرگ که اندیشیدن را می آموخت, آرزو کردن را و
تلاش را برای رسیدن به خواسته ها.



بزرگ تر که شدم, تیرگان تنها, آرزویی نبود که در گوش باد می خواندم. دیگر
فهمیده بودم که آرزوی من, باور من است; چون خیال نیست, اندیشه ی من است.
بزرگ تر که شدم, بند تیر و باد, دیگر یک بند ساده ی رنگارنگ نبود. یک بند
هفت رنگ را دیدم که شمارگان هفتش, سپند و پرمعناست, هر رنگش نیز معنایی
دارد و رازی. رنگ هایی که در هم تنیده شده بودند, همبسته و همازور. هفت
رنگ, هفت نخ, یکی شده بودند, یکی بودند.


آرش کمانگیر







چند وقت است که تخریب زنجیره ای آثار هنری در ایران ادامه دارد، از محو کردن نقاشی دیواری شاهنامه تا برداشتن تندیس آرش کماندار و اسبش به بهانه ی اینکه مِیدانی که اسمش امام است، یا جای تندیس امام است یا اسب که  منجر به برداشتن تندیس آرش کماندار و 12 اسب شد که طبق اخبار مربوطه، دُم اسب آرش کماندار گم شد و حالا هم اظهارات فرمانده سپاه که گفته است: “امروز دم اسب آریو برزن را مشرف بر تمثال مبارک شهیدان کرده‌اند که ضروری است دادستان کهگیلویه و بویراحمد دستور تخریب آن را بدهد.”

بله خبری که پخش شده دل هر ایرانی رو به درد می آورد, همچنین فرمانده سپاه فتح استان کهگیلویه و
بویراحمد، با انتقاد مجدد از نظریات برخی دولتی ها و حمله به آنچه "ترویج
مکتب ایرانی به جای مکتب اسلامی" ذکر کرده، گفت: گروه انحرافی و فتنه‌گران
دو لبه یک قیچی هستند و این دو گروه دنباله‌رو سازمان منافقین و دشمنان قسم
خورده ملت هستند که امروز در صدد حذف ارزش‌های اسلامی در کشور منتسب به
شهیدان می‌باشند. "





یادمان
داده‌اند که می‌شود خیلی چیزها را دید و گذشت. اینجا که زندگی می‌کنی باید
همینگونه باشی؛ یا نباید ببینی و یا اگر دیدی باید چشمت را ببندی و بگذری.
ما عادت کرده‌ایم که همه چیز را به اعضای فرودستِ بدنمان حواله دهیم، عادت
کرده‌ایم به گفتن جمله‌ی «به من چه؟»،
انگار اینجا هیچ چیزی به ما مربوط نمی‌شود. اینجا به سراغ هرکسی که می‌روی و
خبری تلخ را به او می‌دهی فقط یک جمله می‌شنوی: «به تُخـ....». می‌گویی
فلان روزنامه توقیف شد، می‌گوید: «به تُخـ....؟». می‌گویی نیمی بیشتر از
مردم این مملکت زیر خط فقر زندگی می‌کنند، می‌گوید: «به من چه؟». می‌گویی
روزی یک نفر به دلیل اینکه اسید روی صورتش پاشیده‌ می‌شود راهی بیمارستان
می‌گردد، می‌گوید: «به تخـ....؟». می‌گویی فلانی چند روز است که اعتصاب غذا
کرده، می‌‌گوید: «به تخـ....؟».


۱۳۹۰ تیر ۱, چهارشنبه







روزهایی که گذشت رخدادهای شگفت آوری از گوشه و کنار کشور به گوشمان رسید. رخدادهایی
که بیش از شگفت آور بودن, اندوه خیز و غم انگیزند. در نخستین آن, بزرگترین
نقاشی دیواری کشور شبانه گچ مالی شد و تا بامداد هیچ از آن برجای نماند.
سخنگوی شهرداری مشهد در پایگاه اطلاع رسانی این سازمان, از آستان قدس رضوی
گلایه کرد و ماجرا را اینگونه بازگفت که میدان فردوسی تا پایان اردیبهشت
پارسال چهره ای نازیبا و ناشایست برای شهر مشهد داشته است, تا اینکه مدیریت
هنری شهرداری مشهد کار زیباسازی آن را به گروهی از هنرمندان مشهدی واگذار
میکند. وی میگوید پیاده سازی بزرگترین نقاشی دیواری ایران, هزینه ی بسیار و
یک سال زمان برده است; که آستان قدس رضوی در تاریکی شب, همه ی آنها را از
میان برد. مدیریت هنری شهرداری مشهد نیز بر این سخنان افزود که " همه ی
مراحل انجام این نقاشی دیواری از ابتدا با هماهنگی آستان قدس رضوی انجام
گرفته بود ". آستان قدس رضوی میگوید: شهرداری عبارت " این ملک موقوفه حضرت
رضا (ع) است " را از روی دیوارهای پاک کرده است و شهرداری میگوید; از
تابستان پارسال که خواست آستان قدس رضوی را دانستیم, نسبت به نوشتن آن
عبارت در چند جای نقاشی اقدام کردیم... و این داستان سر درازا دارد.

بزرگترین نقاشی دیواری















۱۳۹۰ خرداد ۳۱, سه‌شنبه


خدا گفت: لیلی یک ماجراست، ماجرایی آکنده از من.

ماجرایی که باید بسازیش.

شیطان گفت: تنها یک اتفاق است. بنشین تا بیفتد.

آنان که حرف شیطان را باور کردند، نشستند

و لیلی هیچ گاه اتفاق نیفتاد.

مجنون اما بلند شد، رفت تا لیلی را بسازد.

خدا گفت: لیلی درد است. درد زادنی نو. تولدی به دست خویشتن.

شیطان گفت: آسودگی ست. خیالی ست خوش.

خدا گفت: لیلی، رفتن است. عبور است و رد شدن.

شیطان گفت: ماندن است. فرو رفتن در خود.

خدا گفت: لیلی جستجوست. لیلی نرسیدن است و بخشیدن.

شیطان گفت: خواستن است. گرفتن و تملک.

خدا گفت: لیلی سخت است. دیر است و دور از دست.

شیطان گفت: ساده است. همین جایی و دم دست.

و دنیا پر شد از لیلی های زود. لیلی های ساده اینجایی.

لیلی های نزدیک لحظه ای.

خدا گفت: لیلی زندگی ست. زیستنی از نوعی دیگر.

لیلی جاودانگی شد و شیطان دیگر نبود.

مجنون، زیستنی از نوعی دیگر را برگزید و می دانست که لیلی تا ابد طول می کشد.







لشکر ایران آماده جنگ شده و سواران پا بر رکاب اسب ، کورش پادشاه ایران از
نزدیکان خداحافظی کرده و قصد راهبری سپاه ایران را داشت . یکی از نزدیکان
خبر آورد همسر سربازی چهار فرزند بدنیا آورده ، فروانروای ایران خندید و
گفت این خبر خوش پیش از حرکت سپاه ایران بسیار روحیه بخش و خوش یومن است .
دستور داد پدر کودکان لباس رزم از تن بدر آورده به خانه اش برود پدر اشک
ریزان خواهان همراهی فرمانروای ایران بود . فرمانروا با خنده به او گفت
نگهداری و پرورش آن چهار کودک از جنگ هم سخت تر است . می گویند وقتی سپاه
پیروز ایران از جنگ باز گشت کورش تنها سوغاتی را که با خود به همراه آورده
بود چهار لباس زیبا برای فرزندان آن سرباز بود . سالها بعد آن چهار کودک
سربازان رشیدی شدند ، آنها نخستین سربازان سپاه ایران بودند که از دیوارهای
آتن گذشته و وارد پایتخت یونان شدند .  یکی از آن چهار کودک دختر بود و
نامش پارمیس که از نام دختر ارشد کورش بزرگ اقتباس شده بود.




۱۳۹۰ خرداد ۲۹, یکشنبه


سابقه دوستی ما با تو بسیار کوتاه است.
اولین بار که تو را دیدیم زمانی بود که تیری بر حنجره ات نشسته بود و تو لرزان بر زمین افتادی.
 حنجره دریده ات توان فریاد را از تو گرفته بود و تو به ما خیره بودی.
 ما بهت زده نگاهت را دنبال میکردیم.
صدای ندا.... بر بالین مرگت، روی آسفالت، فریاد میشد. و تو هیچ نگفتی، فریادی نزدی...
شنیده بودم کسی که توان گریه ندارد دلش همیشه ابری است ولی تو در آن لحظه توان فریاد هم، نداشتی.
تمام حرفهایت،
 تمام آنچه را که ما از تو میدانیم،
تمام بغضت را تو با گریه ای به ما آموختی.
 خون گریستی تا ما بدانیم برای فرشته های چون تو همیشه راهی هست برای روشن گری.
گریه خونت سند افتخار این مردم است،
 تا همیشه.
روحت از بدن جدا شد و دوستی ما پایان گرفت...
ندا...

ندا





۱۳۹۰ خرداد ۲۶, پنجشنبه


آهنگ زیبای کوروش صغیر!
کوروش پاشو ببین کشور تو راه مهیبیه/ پاشو بنگر
که ملت توی خواب عمیقیه/ببین! به دنیا داریم میگیم که ما برتریم/ در حالی
که ما ها همه یه مشت گدا پروریم/ ببین یه جوون از ته دلش بهت داره میگه/
اینجا لواط و زنا جزئی ار کردار نیکه!/ کوروش ناموس فروشی روی دور قیمته/
کوروش ملت گفتار نیکش فحش و غیبته/کوروش تو رو تحقیر رو ویران کردند/ اسمت
خط خورده از تقویم ایران رسما/راستی.. مقبرت با سیلو بلا ها رفته/ عکست فقط
سر در قلیون سراها نصبه/ کوروش ارامش خیلی وقته زندانی شده/ نماد فروهر
نماد شیطانی شده!/کوروش داره بر میگرده عقب زمونه/ کوروش راستی میدونستی
خدا عرب زبونه؟!/ یعنی جهنم جای ماست که فارسی خوندیم!/ دنیا پیشرفت کرد ما
دوره ی دارسی موندیم/ کوروش خلیجتو خلیج عرب نامیدند/ ولی بازم عرب رو تو
وطن راه میدن/ همون عرب ها ای که هستند تشنه به خونمون/همونا که دخترا رو
کردند زنده به گورشون!/ هستند همسایه ایران ما روی کاغذ/ ولی دستشون با
دست بیگانه ها تو یه کاسست
کوروش کجایی که ببینی دلا خونن همه درگیر یه لقمه نونن
حتی جوون های ایرانت دیگه هیچی از عشق نمیدونن
یه روز میاد که بجز یه نقشه چیزی از ایران باقی نمونه
کسایی که رفتن و جون دادند بخدا واسه ی بهشت نبوده
اینقدر درگیر شدیم که غیرت دیگه واسمون معنا نداره

کوروش بیدار شو وقت خواب نیست! شدیم طفلی که مادر نداره
هر کی میاد به اسم یه مادر یه چیزی از مون ور میداره
یه روز میاد که این ایرانی دیگه هیچی از خودش نداره

"""""""""""""""""
در یوتیوب ببینید

"""""""""""""""""








اینجا ایران است و این هم دنیای مجازی ما
همه ما اینجا عكسای قشنگی داریم
مجردیم و تحصیل كرده
بر حسب اتفاق همه لیسانس به بالا هستیم
و به ندرت پیش میاد كه ایران درس خونده باشیم،
از نظر اوضاع مالی كه اصلا حرفشم نزن، همه بیزینس و سرمون شلوغ ؛
اونقد كار رو سرمون ریخته كه زیاد فرصت واسه نت اومدن نداریم
پس بهتره واسه آشنایی بیشتر و بقای دوستی از امكاناتی مثل تلفن همراه یا حداقل از تلفن شخصی اتاقمون استفاده كنیم،
اكثرا زندگی مجردی با دوستان داریم
و اتفاقاً پایتخت هم زندگی می كنیم،
از نظر هنری یه جورایی همه هنرمندیم،
وقتی كم میاریم گیتار می زنیم
وقتی هم زرنگیم سه تار می زنیم،
ورزشكار هستیم و تو ورزشای انفرادی فعالیت می كنیم (اكثرا بیلیارد و سواركاری)
وب سایت شخصی مون كه در حال احداثه و چون خیلی بیزی هستیم این روزا هنوز فرصت كافی واسش نداریم،







استیون هاوکینگ: موجودات فضایی خارج از زمین وجود دارند و بهتر است زمین مراقب ارتباط با آنها باشد.

استیون
هاوکینگ اخیرا در برنامه ای که سر و صدای بسیاری را نیز در جهان به راه
انداخت، اعلام کرده است وجود زندگی هوشمند در نقاط دیگر جهان کاملا منطقی
است، با این حال وی هشدار داد که در آینده ممکن است این موجودات برای به دست آوردن منابع مختلف به زمین حمله کنند.







۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۲, پنجشنبه


زبان ایرانیان دوره هخامنشی را به نام فرس باستان یا فرس هخامنشی یا پارسی
باستان میشناسیم. این زبان از یک سو با زبان سانسکریت همان زبانی که نسک های (کتاب
های) دینی برهمنان هند بدان نوشته شده همانندی دارد و از سوی دیگر با زبان
اوستایی و هر سه از یک ریشه هستند . برجسته ترین نوشتارهایی که از زبان پارسی
باستان در دست است
سنگ نبشته های هخامنشی است که از دوره ی کوروش بزرگ و پس از آن بر سینه کوههابا
واج های میخی نوشته شده است. از این سنگنبشته ها دورو بر پانسد واژه به زبان پارسی
باستان دیدهمیشود






جرجانی
ابو سعید ضریر (گرگانی
: ( مرگ در ( 846-945 م
/232-231 ه) ستاره شناس
و ریاضی دان.


جهن
برزین : دوره ساسانی - سازنده
تخت

تاقدیس.
خازنی - عبدالرحمن
:
فیزیک دان و
مخترع برآمده در خراسان بزرگ در ابتدای سده ششم
هجری.


حسین
معمار
: معمار بقعه هارون در سال 918هجری.


خالد بن
عبدالملک مرورودی

:
اهل مرورود در خراسان بزرگ - در زمان
مامون خلیفه عباسی بر آمد - ستاره شناس بود و پسرش محمد و
نوه اش عمر هم منجم
بودند


خوارزمی - محمد بن احمد
کاتب
: از دایره المعارف نویسان
سده چهارم هجری است.کاتب مفاتیح العلوم وی
شامل مباحثی در
حساب،هندسه،نجوم،موسیقی،مکانیک و شیمی
.









آذر
کیوان
:
حکیمی و
عالمی ایرانی از سرزمین
فارس که در قرن یازدهم هجری حیات داشته است .

آذرباد : یکی از موبدان و
دانشمندان ایرانی در زمان اردشیر
بابکان.

آرتاخه : دوره هخامنشی (زمان
خشایار شاه)
مهندس و سازنده کانال آتوس.

ابن خلکان :
شمس الدین
ابوالعباس احمد بن خلکان از سلاله برمکیان از دانشمندان قرن نهم است .


ابن سینا ( پور
سینا ):
( 370
– 428 ) حجة الحق شیخ الرئیس شرف الملک ابو علی حسین بن عبدالله سینا از بزرگترین
حکما و فلاسفه و از ستاره های در خشان علم و ادب بشمار می آید
در افشنه نزدیک
بخارا
ی ایران
در خراسان بزرگ
متولد شد و در آنجا به کسب علم
پرداخت.او تحصیلات مقدماتی از جمله ادبیات- قرآن- فقه و حساب نزد پدر
آموخت و برای فرا گرفتن
منطق و هندسه و نجوم نزد ابو عبداللّه ناتلی رفت
در 14 سالگی کتاب لغت برای
اعراب نوشت
او در سن 18سالگی به طبابت پرداخت.وی پس از درمان کردن نوح بن منصور سامانی
به

دربار او
راه یافت
. دعوت
محمود غزنوی را برای رفتن به دربار رد کرد و از خوارزم به دیلم رفت
و در آنجا مجدالدوله
دیلمی را که به بیماری مالیخولیا مبتلا شده بود او را درمان
کرد.او در همدان مقام
وزارت شمس الدوله را به دست آورد
و در همدان در
گذشت

و در علوم
فلسفه و نجوم و طب و ریاضی و منطق احاطه داشت کتابهای او از 120 جلد تجاوز می کند
از جمله مهمترین آنها :کتاب شفا در منطق و فلسفه و کتاب قانون دوره کامل طب – دانش
نامه علائی در فلسفه – کتاب المعاد – مباحثات – حکمت شرقیه – حکمت عرشه – رساله قضا
و قدر – رساله عشق – رساله کیمیا
. گذری بر زندگی ابن
سینا











۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۹, دوشنبه



به گفته سیف الله سهرابی مدیر کل اوقاف و امورخیریه استان
مازندران، با شناسایی ۳۲ "امامزاده جدید"، تعداد امامزاده های این استان به ۱۰۶۲
رسیده است.


آقای سهرابی در گفتگو با خبرگزاری مهر گفته است که مازندران هم اکنون از نظر
تعداد امام زاده ها در کشور در جایگاه دوم قرار دارد.




از نظر تعداد امام زاده ها، استان گیلان در ایران جایگاه اول را دارد.


سیف الله سهرابی در مصاحبه جدید خود از تهیه "طرح جامع" برای مقابر ۲۷ "امامزاده
شاخص" مازندران خبر داده و گفته است: "طرح جامع شامل توسعه و ایجاد فضاهای موجود
نظیر توسعه و ایجاد فضاهای صحن و سرا و شبستان امامزاده، مجموعه های فرهنگی و
ورزشی، زائرسرا، هتل، بازارچه، موزه و فضاهای آموزشی و مجموعه های خدماتی و درمانی
است."


برخی مقام های سازمان اوقاف و امور خیریه، تعداد کل امام زاده های ایران را بیش
از هشت هزار دانسته اند.


در همین رابطه داستانی رو که در مورد ایجاد یه امامزاده خونده بودم یادم اومد که اینجا قرار میدم.

لینک دانلود









مرکز پژوهشهای مجلس ایران گزارشی در باره بیکاری دانش آموختگان دانشگاهی تهیه
کرده و در آن مشکلات بازار کار و مناسب نبودن فضای کسب و کار در ایران، مشکلات
آموزش دانشگاهی و نبود همکاری بین صنعت و دانشگاه را بررسی کرده است.




در این گزارش مفصل توضیح داده شده که چرا در بازار کار تعادل لازم وجود ندارد و
برای ایجاد شرایط لازم چه باید کرد.


گزارش مرکز پژوهشهای مجلس نشان می دهد که سهم بیکاران دانش آموخته همزمان با
توسعه دانشگاهها بیشتر شده است به طوری که سهم بیکاران تحصیلکرده از حدود چهار درصد
در سال ۱۳۷۵ به ۱۶.۵ درصد در سال ۱۳۸۵ رسیده است.


برخی کارشناسان می گویند که سهم بیکاران دانش آموخته در پنج سال گذشته نیز به
شدت افزایش پیدا کرده است.


بنابر گزارشهای رسمی ایران در سال ۱۳۸۸ بیشتر از سه میلیون و ۸۰۰ هزار نفر
دانشجو داشته است که در دوره های مختلف تحصیل می کردند. هر ساله جمع کثیری از این
افراد وارد بازار کار می شونداما بسیاری نمی توانند شغلی پیدا کنند.

دانش آموختگان ایرانی




مدتی است كه موضوع تغییر ارزش پول ملی از طریق برداشتن چهار صفر توسط مسوولان مطرح شده است و آن گونه كه برخی گزارشها گفته اند قرار است امسال این نقشه را عملی سازند. اهمیت این جراحی بزرگ آنقدر است كه به جای تعجیل در كار باید فرصت بررسی همه جانبه و عمیق موضوع را به جامعه داد و
تنها زمانی به این كار پرداخت كه اولا در تشخیص خود تقریباً به یقین رسیده
باشند و ثانیاً شرایط موجود را برای انجام كار مناسب بدانند یا بسته های
درمانی مناسب كرده باشند و ثالثاً بعد از این جراحی و برای دوره نقاهت را
مهیا كرده باشند. در بسیاری اوقات در توجیه انجام این كار مثلا كشورهای دیگر را كه در این كار موفقیت نسبی
داشته اند، میآورند كه در همین جا باید گفت چنین مقایسه ای نادرست است زیرا
مثل این است كه در مسابقه اسب سواری بخواهیم شركت كنیم و آن وقت نگاه كنیم
به اسبهای برنده و ما برای اینكه برنده شویم زین خود را مانند زین اسب
برنده بكنیم و توقع داشته باشیم كه با زین مشابه اسب برنده ما هم برنده
شویم. در این خصوص و در این مجال مختصر نكات زیر را تقدیم می كنم:




۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۸, یکشنبه




داستان ما دهه شصتی ها هم شنیدن داره. پدرم میگفت تو این هشت سال جنگ مردم دیگه فکر میکردن که نسل جوان از بیخ و بن ریشه کن شده و باید هر چه زودتر فکری به حال این نسل کرد در نتیجه مردم در اوج جنگ تند تند تولید مثل میکردن و میگه مثلن فلانی رو ببین دوازده سیزده تا بچه, هشت نه تای اولی که فقط دختر بودن, اونها هم حرص پسر گرفته بودنشون تند تند مینداختن بیرون تا اینکه دو سه تحفه آخریش پسر شدن اون هم یکی از یکی مشنگ تر. آخه بگو مرد ناحسابی یه کم فکر امروز رو هم میکردی بیا حال بدبخت نمیدونه چه کار کنه اولی نرفته باید فکر دومی باشه.





داستانی که هم اکنون میخوانید سرگذشت واقعی شخصی به نام کامرانه که گرفتار کوئست شد و با شکست از آن بیرون آمد.
قسمت اول و دوم

ادامه: بله, خلاصه آن روز من هم به مانند خیلی از بخت برگشته ها در کنار کوئستی های وامانده ماندم تا آینده خوبی را برای خودم و خانواده ام رقم بزنم و خوشبخت شوم, موقعی اومدم تو حال که نسبتن بزرگ بود روی مبل وسطی نشستم همان چهار نفر اول که دیده بودم روی مبل های دیگر نشسته بودند و لبخند ملیحی تحویلم میدادند و برای دلداری به من هر کدام میگفتن که ما هم اینگونه دعوت شدیم روز اول ما از تو بدتر بودیم حالا زیاد سخت نگیر, تقریبن ظهر شده بود و بعد از حدود ده دقیقه دو نفر سر و کله شون پیدا شد سلام کردن, خودشونو معرفی کردن و بعد گوشه ای نشستن و با هم مشغول صحبت شدن. بعد از آن هر پنج دقیقه ای دو نفر دیگر میومدن و سلام, معرفی و بعد گوشه ای مینشستن و با هم حرف میزدن, در عرض کمتر از سه ربع حال پر شد از آدم, تعدادشون سی نفری میشد, کارشونو خوب بلد بودن برای اینکه شک نکنم فقط چهار یا پنج نفری رو نگه میداشتن و بعد از افتادن آبها از آسیاب کم کم همه چی رو بهت قالب میکنن. اونها امکان نداشت منو تنها بذارن یکی که بلند میشد نفر بعدی آماده باش بود تا بیاد پیش من و شروع کند به پرسیدن سوالهای تکراری مثل اسمت چیه اهل کجایی شغلت چیه و ... حالم دیگه داشت به هم میخورد از بس باید به این همه آدم جوابهای تکراری میدادم, اما من دپرس و کسل سعی داشتم تا بعد از ظهر خودمو از اونجا خلاص کنم, اما قصه جور دیگه ای رقم خورد, 






۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۶, جمعه





بنیاد میراث پاسارگاد


خانم ایرنا بوکووا

دبیر کل سازمان یونسکو

نزدیک به هفت سال است که بنیاد میراث پاسارگاد، به عنوان اولین ان.جی.اوی بین المللی برای نجات و حفظ میراث فرهنگی و طبیعی ایرانزمین، در حال تلاش است. این نهاد ابتدا به دلیل تصمیم دولت ایران به آبگیری سدی به نام «سیوند» ـ که موجب می شد تنگه باستانی بلاغی و آثار با ارزش آن، و به ویژه محوطه ی جهانی پاسارگاد، در خطر قرار بگیرد ـ با همراهی و کمک هزاران تن از مردمان ایران و جهان شروع به کار کرد و سپس، از آنجا که بنا بر شواهد موجود دریافتیم که دولت و حکومت جمهوری اسلامی نه تنها کمترین توجه جدی به بخشی از میراث فرهنگی و طبیعی ایران که مربوط به قبل از اسلام است، و یا در ارتباط با مذاهب دیگری جز تشیع است، ندارد وظیفه و کوشش خود را متوجه کل میراث فرهنگی و طبیعی ایران کردیم.

در این مدت ما بارها برای سازمان شما نامه نوشته ایم، بارها تقاضای سرکشی به این میراث را کرده ایم و بارها اسنادی را در این مورد برای این سازمان فرستاده ایم. اما تا کنون جز دو سه مورد، از جمله مورد میدان نقش جهان، هیچ اخطار رسمی و علنی را از سوی یونسکو به سازمان میراث فرهنگی جمهوری اسلامی ندیده ایم.

در سال های اخیر، بخش عمده و مهمی از میراث تاریخی و فرهنگی ملی ایران، از آتشکده ها و معابد مشهوری چون معبد آناهیتا گرفته تا محوطه هایی با ارزش های تخمین ناپذیر تاریخی چون شوش و رامهرمز و ده ها محوطه و مکان تاریخی در نقاط مختلف ایران، تخریب و نابود شده است و کار به جایی رسیده که حتی آثاری چون بیستون، بم، میدان نقش جهان، سازه های آبی شوشتر، پاسارگاد، و تخت جمشید ـ که همگی جزو میراث جهانی و متعلق به بشریت شناخته می شوند ـ به شکلی عمدی یا به دلیل بی اعتنایی های کاملاً آشکار در حال ویرانی هر روزه است و ما همچنان اخطاری رسمی از سوی سازمان یونسکو برای جلوگیری این ویرانی ها ندیده ایم.

اکنون مدتی است که وضعیت محوطه جهانی تخت جمشید، به شهادت گزارش ها و عکس هایی که حتی در نشریات دولتی ایران منتشر شده، در وضعیت بسیار بدی قرار دارد. بر اساس این گزارش ها آبروهای آن که بیش از دو هزار سال همچنان کارآ بودند، انباشته از زباله شده، رطوبت سراسر آن را فرا گرفته و گل سنگ ها و سیلاب ها تصویرهای کنده شده بر سنگ ها را تخریب کرده است. این تخریب به شکلی است که به نظر می آید این میراث با ارزش بشری از سوی سازمان میراث فرهنگی و بخشی از حکومت و به شکلی عمدی به حال خود رها شده تا به طور کامل نابود شوند.

ما، به عنوان یک ان.جی.اوی بین المللی مربوط به میراث فرهنگی ایران، نه تنها از حکومت و دولت جمهوری اسلامی برای هر نوع توجهی به این آثار در خطر کاملاً قطع امید کرده ایم، بلکه آن ها را مسئول این تخریب های عامدانه می دانیم.

ما اکنون، برای نجات محوطه ی جهانی تخت جمشید، دست کمک به سوی شما دراز کرده و باور داریم که شما، اگر بخواهید، می توانید، بر اساس امکانات حقوقی و حرفه ای خود، و بر اساس کنوانسیون 1972 که وظیفه ی سرپرستی حفظ و حراست از گنجینه های ملی و بشری را بر عهده ی سازمان یونسکو نهاده، از ادامه ویرانی این اثر با ارزش جلوگیری کنید.

تخت جمشید جهانی منتظر اقدام هر چه سریع تر شما است.

با احترام

مسئول اجرایی بنیاد میراث پاسارگاد

شکوه میرزادگی









کرار افتضاح تهران، اینبار در ارومیه، دست استکبار و صهیونیسم هم در کار نیست؛ کسی پاسخگو هست؟

به
گزارش آینانیوز، خانعلی حسینی یک نمونه دم دستی از بیماری است که گوشه ای
از ارومیه رها شده و بدون اینکه دست استکبار جهانی و صهیونیسم بین الملل در
کار باشد دارد، زیر سایه بی توجهی و بی اعتنایی مسئولین انتظار مرگ را می
کشد.

بیمار دیابتی رها شده کنار خیابان










به نقل از "رادیو کوچه" بیست و چهارمین دوره نمایش‌گاه بین‌المللی کتاب تهران، عصر روز سه‌شنبه، ۱۳ اردیبهشت، با حضور محمود احمدی‌نژاد، رییس جمهوری اسلامی در مصلای تهران افتتاح شده است.به گزارش ایسنا، نمایش‌گاه کتاب تهران که امسال با شعار «ارتقای معرفت دینی و بصیرت فرهنگی در سال جهاد اقتصادی» برگزار می‌شود، از صبح چهارشنبه ۱۴ اردیبهشت به مدت ۱۰ روز در مصلای تهران ادامه خواهد داشت.در این دوره نمایش‌گاه حدود ۴ هزار ناشر ایرانی و خارجی، ۴۰۰ هزار عنوان کتاب را در مساحتی به وسعت ۱۲۰ هزار مترمربع عرضه می‌کنند.ابن در حالی است که روز ششم اردی‌بهشت، بهمن دری، رییس بیست و چهارمین نمایش‌گاه کتاب تهران از غیبت «تعداد معدودی از ناشران متخلف» در نمایش‌گاه کتاب خبر داده و گفته بود: «سه موسسه و چند ناشر به دلایل گوناگون نمی‌توانند در نمایش‌گاه حضور داشته باشند.»او گفته بود: «چند ناشر هم حسب اعلام مراجع قضایی و امنیتی و نیز به دلیل تخلفات در نمایش‌گاه سال گذشته از حضور در نمایش‌گاه بازمی‌مانند. البته دو سه ناشر هم هستند که مدیران آن‌ها از سوی مراجع انتظامی و قضایی بازداشت شده‌اند و علی‌الاصول به دلیل سو‌سابقه کیفری نمی‌توانند در نمایش‌گاه شرکت کنند.»بنیاد نشر آثار شهید بهشتی هفته گذشته با انتشار بیانیه‌ای در خصوص شرکت این بنیاد در نمایش‌گاه کتاب خبر داد که «امسال نیز علی رغم اقدامات مکرر این بنیاد برای حضور در نمایش‌گاه، هم‌چون سال گذشته از صدور مجوز شرکت این بنیاد جلوگیری به عمل آمد.»هم‌چنین روز سه شنبه، مدیر انتشارات «آهنگ دیگر» در گفت‌و‌گویی از حضور نداشتن این انتشارات در نمایش‌گاه کتاب تهران خبر داد. سایت "بی بی سی" هم در مطلبی که به بیست و چهارمین نمایشگاه کتاب تهران اختصاص داده می نویسد: "بزرگی و اهمیت یک نمایشگاه طبعاً فقط به مساحت آن بستگی ندارد، بلکه بیشتر گستردگی مساحت فکری‌ که یک نمایشگاه کتاب به نمایش می‌گذارد مهم است. از این ‌روی، نمایشگاه کتاب تهران به یک فروشگاه بسیار بزرگ و به مرکز خرید کتاب شباهت دارد. امسال در این فروشگاه بزرگ بیش از هر چیز نوعی از ادبیات مورد تأیید دولت و کتاب‌های قدیمی عرضه می شود."









یزد
- خبرگزاری مهر: زمان چندانی از انتشار ماجرای کتابهای خطی 700 ساله ندوشن
که خوراک موریانه ها شده بود نمی گذرد، بازهم به قصد پیگیری سرنوشت این
کتابها به سراغ مردم ندوشن رفتیم اما شنیده شد که تعداد زیادی از این
کتابها به سرقت رفته و چند کتاب باقیمانده نیز همچنان در شرایط نامساعد
نگهداری می شوند.





به گزارش خبرنگار مهر در یزد، آذرماه 88 بود که خبرگزاری مهر گزارشی از
نسخ خطی ارزشمند ندوشن که در انباری مسجدی در این شهر کهن نگهداری می شد،
منتشر کرد و اعتراض مسئولان به ویژه مسئولان میراث فرهنگی را به دنبال داشت
اما اکنون بعد از گذشت بیش از دو سال از انتشار این گزارش نه تنها هیچ
ساماندهی برای کتب صورت نگرفته بلکه تعداد زیادی از این نسخ ارزشمند که
جملگی قرآن بوده اند، به سرقت رفته است.




این کتابها از دیرباز در مسجد جامع ندوشن و توسط هیئت امنای این مسجد
نگهداری می شد اما به هیچ وجه شرایط نگهداری مناسبی نداشت و کلیه کتب در یک
انباری در بخشی از مسجد نگهداری می شد.



کتابهایی که به اذعان برخی کارشناسان برخی از آنها قدمت 700 ساله دارد و
در نگارش آن در حاشیه ها و شماره گذاری آیات از طلا استفاده شده و قیمت آن
به میلیاردها تومان می رسید.


 





تصاویری از کتب تاریخی و قدیمی ندوشن






۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۳, سه‌شنبه


در این یادداشت به تعاریف بین‌المللی برای میزان پهنای باند اینترنت پرسرعت کاری نداریم و ضمنا ارقام حدودا محاسبه شده است.


1- شرکت ارتباطات زیرساخت با افتخار اعلام کرده است که پهنای باند اینترنت
بین‌الملل به205 STM1 یا به عبارتی حدود 32 گیگابیت در ثانیه رسیده است.
یک محاسبه ساده نشان می‌دهد که سرانه اینترنت هر ایرانی حدود 500 بیت (نصف
یک کیلوبیت) است.
2- اگر تعداد کاربران ایرانی را صرف‌نظر از دسترسی به اینترنت پرسرعت و
کم‌سرعت حدود 15 میلیون نفر فرض کنیم و با فرض آنلاین شدن همزمان همه این
کاربران و با لحاظ ضریب اشتراک 10 و پهنای باند 60 کیلوبیت به حداقل 80
گیگابیت نیاز داریم، یعنی 5/2 برابر پهنای باند فعلی.
3- پیش‌بینی برنامه چهارم، دستیابی به 5/1 میلیون پورت اینترنت پرسرعت
بوده است. با احتساب هر اتصال خانگی برای خانوارهای متوسط چهار نفره و باز
هم با ضریب اشتراک 10 به رقمی نزدیک به 77 گیگابیت می‌رسیم، یعنی باز هم
نزدیک به 5/2 برابر ظرفیت‌ فعلی پهنای باند بین‌الملل.
4- پهنای باند بین الملل اعلام شده فقط یک سوم پیش‌بینی600 STM1 در برنامه چهارم را محقق می کند.
5- این پیش‌فرض‌ها نشان می‌دهد اگر کاربران ایرانی بخواهند همزمان به
اینترنت متصل شوند، یک صفحه که نمی‌توانند بازکنند، هیچ، کل اینترنت کشور
می‌خوابد و به این ترتیب اینکه گفته شود پهنای باند موجود برای نیاز کشور
کافی است، به خواب و خیال می ماند.
6- آقایان! اعلام این میزان پهنای باند افتخار ندارد.






باستان‌شناسان در جریان کاوش‌های خود در جنگل‌های بارانی کشور گواتمالا موفق به کشف بقایای شهری تاریخی متعلق به تمدن «مایاها» شدند.


به گزارش ایسنا، این شهر تاریخی که «هلتون» یا «سرسنگی» نام دارد، یکی
از آثار تاریخی شاخص تمدن مایا بوده که باستان‌شناسان از سال‌ها قبل به
دنبال کشف بقایای آن بوده و سرانجام با استفاده از نقشه‌های سه بعدی موفق
به کشف صدها ساختمان در زیر درختان جنگلی بارانی شدند.


آنها همچنین با استفاده از ردیاب‌های ماهواره‌ای و ابزارهای پیشرفته الکترونیکی موفق به شناسایی هرم اصلی شهر شدند که هفت طبقه دارد.


مایاها مجموعه‌ای از اقوام سرخپوست در جنوب مکزیک
و شمال آمریکای مرکزی بودند که شهرهایشان را در دل جنگلهای بارانی
می‌ساختند، این در حالی است که قوم مایا از جمله تمدن‌های بسیار پیشرفته
آمریکای مرکزی بودند و دست آوردهای آنها در هنر، معماری، ریاضیات و به ویژه
نجوم بسیار چشمگیر بوده است.

کشف شهر گمشده «مایاها» در گوآتمالا







۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۱, یکشنبه


کشور امارات همزمان با ادعاهای ارضی بی پایه علیه جزایر سه گانه همیشه
ایرانی خلیج فارس، با سرمایه گذاری عظیم و با سرعت، مشغول گسترش جزایر
مصنوعی در کرانه های جنوبی خلیج فارس است که با هدف افزایش سرمایه، تصرف
گام به گام حریم آبی ایران و عربی کردن نام خلیج فارس، زندگی را در آب های
خلیج فارس به خطر انداخته است.

به گزارش «تابناک»، این کار که با سکوت شگفت انگیز و توجیه ناشدنی رسانه ها
و مسئولین داخلی همراه شده، نه تنها محیط زیست شکننده خلیج فارس را در
معرض نابودی قرار داده که مرزهای آبی و مناطق حاکمیتی و تمامیت ارضی ایران
در خلیج فارس را نیز در معرض تهدید جدی قرار داده است.







به نقل از الف

اگر این نوشته بوی احساسات می دهد، نه به
این خاطر است که پای استدلالمان می لنگد؛ بلکه به این خاطر این گونه
نوشته ام تا از این مرحله بگذریم و بفهمیم چگونه به این جا رسیدیم. مستند
صحبت کردن بماند برای یادداشت های بعدی، این بار می خواهم بگویم چه بر ما
گذشت که احمدی نژادی شدیم و حالا چه بر سرمان آمده که به سختی می توان باور
کرد که سه بار به او رأی داده ایم! اگر از این متن دشمنان ما شاد می
شوند، بروند به جهنم؛ ان شاء الله که خداوند از این واکاوی ها از ما راضی
شود. وقتی شادی دشمنانی که از حمقاء هستند با شادی مردمی که عاشق آزادگی
هستند هم زمان می شود، ترجیح می دهم حمل بر وزانت نظر مردم آزاده و آزاده
دوست کنم تا دشمنان احمق. احمق ها این قدر از این قسم یادداشت ها خوشحال
شوید تا از خوشحالی بمیرید.







۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۰, شنبه



روز جهانی کارگر یادمان شورش کارگران آمریکائی در اول ماه مه ۱۸۸۶ در
شیکاگو است که هر سال در بسیاری از کشورهای جهان جشن گرفته می‌شود.
حزب‌های کمونیست و سوسیالیست و اتحادیه‌های کارگری در بسیاری از کشورهای
جهان این روز را با برگزاری تظاهرات و راهپیمائی‌های خیابانی برگزار
می‌کنند.

  روز کارگر









۱۳۹۰ اردیبهشت ۹, جمعه


دلبسته ی کفشهایم بودم. کفش هایی که یادگار سال های نو جوانی ام بودند
دلم نمی آمد دورشان بیندازم .هنوز همان ها را می پوشیدم
اما کفش ها تنگ بودند و پایم را می زدند
قدم از قدم اگر بر می داشتم زخمی تازه نصیبم می شد
سعی می کردم کمتر راه بروم زیرا که رفتن دردناک بود

می نشستم و زانوهایم را بغل می گرفتم
و می گفتم:چقدر همه چیز دردناک است
چرا خانه ام کوچک است و شهرم و دنیایم
می نشستم و می گفتم : زندگیم بوی ملالت می دهد و تکرار
می نشستم و می گفتم:خوشبختی تنها یک دروغ قدیمی است
می نشستم و به خاطر تنگی کفشهایم جایی نمیرفتم
قدم از قدم بر نمیداشتم .. می گفتم و می گفتم

پارسایی از کنارم رد شد .........
عجب ! پارسا پا برهنه بود و کفشی بر پا نداشت
مرا که دید لبخندی زد و گفت: خوشبختی دروغ نیست
اما شاید تو خوشبخت نشوی زیرا خوشبختی خطر کردن است
و زیباترین خطر..... از دست دادن

تا تو به این کفش های تنگ آویخته ای... برایت دنیا کوچک است و زندگی ملال آور
جرات کن و کفش تازه به پا کن.شجاع باش و باور کن که بزرگتر شده ای
رو به پارسا کردم ، پوزخندی زدم و گفتم
اگر راست می گویی پس خودت چرا کفش تازه به پا نمی کنی تا پا برهنه نباشی؟
پارسا فروتنانه خندید و پاسخ داد :من مسافرم و تاوان هر سفرم کفشی بود
که هر بار که از سفر برگشتم تنگ شده بود و
پس هر بار دانستم که قدری بزرگتر شده ام
هزاران جاده را پیمودم و هزارها پای افزار را دور انداختم
تا فهمیدم بزرگ شدن بهایی دارد که باید آن را پرداخت
حالا دیگر هیچ کفشی اندازه ی من نیست

وسعت زندگی هرکس به اندازه ی وسعت اندیشه ی اوست






۱۳۹۰ اردیبهشت ۶, سه‌شنبه





سرگذشت واقعی کامران (قسمت دوم)
توضیحات: کوئست یکی از شرکتهای معروف خارجیست که از اوایل دهه هشتاد در ایران سر و صدای زیادی به پا کرد, این شرکت بر اساس قاعده هرم کار میکرد و میکند و خیلی از جوانان این مرز و بوم گرفتار این شرکت شدند و با شکست از شرکت بیرون آمدند, متاسفانه هنوز هم این شرکت در ایران به صورت غیرقانونی فعال و خیلی از جوانان دیگر هم بر اساس نا آگاهی گرفتار این اهریمن سیاه میشوند.
شما هم اکنون داستان واقعی کامران را میخوانید که او هم مانند خیلی های دیگر گرفتار این بازی شده است, شما با این داستان میتوانید تمام ترفندهایی را که به کار میبرند تا همچنان قربانی بگیرند را در زیر میخوانید, بعد از اتمام داستان نیز در یک پست جداگانه تمامی ترفندهای آنها رو بیان خواهم کرد, قسمت اول سرگذشت کامران را در اینجا میتونید بخونید, اکنون ادامه داستان:









۱۳۹۰ اردیبهشت ۴, یکشنبه








تمدن ایران از این حیث كه در دورانهای مختلف با وجود یورشها گوناگون و تغییرات سیاسی به حیات خود ادامه داده است در تاریخ جهان نظیر ندارد . دكتر هانری ماسه (عضو فرهنگستان فرانسه - مدیر موزه سرنوشی )
فر شاهنشاهی كورش بزرگ را می ستاییم

كورش بزرگ, الگو و پدر صلح و حقوق بشر جهان

كورش بزرگ
الگو و پدر صلح و حقوق بشر جهان
به راستی تا كنون به این موضوع اندیشه اید كه چرا شخصیتی مانند كورش كه جهان دربرابر بزرگی او شگفت زده است و مشهورترین مورخین - باستان شناسان و خاورشناسان دنیا از او به نام ابر مرد تاریخ جهان یاد كرده اند چرا تا كنون اسمی از او در ایران برده نشده است ؟ یا هیچ حركتی كه شایسته او باشد در جهان نشده است ؟ آیا ادامه راه این شخصیت بزرگ جهانی نمی تنواند راه نجات ما باشد ؟ آیا عربیزه شدن ایران ما به همین دلیل نبوده است كه نامی از كورش آورده نشود ؟ آیا برای ایران كه كورش را دارد و خود مهد حقوق بشر جهان بوده است - پسندیده است كه امروز دنیا ما را به نام مهد تروریست و خشونت و ناقض حقوق بشر خطاب كند ؟ كورش پدر ملتها - بزرگ قهرمان آن روزگار - سرور آسیا - كسیكه كه دشمن او را به نیكی ستایش كرد و او را نمونه یك شهریار والا میدانست امروز كجاست ؟ فره وشی او را می ستاییم و به همین جهت بر آن شدم گوشه ای از شخصیت این ابر مرد جهانی را از چند كتاب جدا كنم و برای هم میهنانم بیاورم تا بدانند او در حد یك پیامبر برای ایران خدمت كرد و ایران یعنی كورش و كورش یعنی ایران . راه او راه جوانان آینده ایران است و هیچ شخصیت غربی و عربی نمی تواند برای ما ایرانیان بالاتر از او باشد :






















به خشنودی اورمزد

به راستی سمبول ما ایرانیان چیست ؟
نگاره فروهر باستانی ایراناز آنجایی که هر کشور و ملتی نشانه و سمبولی ویژه از خود دارند - ایرانیان یکی از کهن ترین مردمانی هستند که سمبولی بسیارشگفت انگیز و سراشر از دانش و فرهنگ و خرد از خود به جای گذاشته اند که با اندوه فراوان بسیاری از ما ایرانیان از آن نا آگاه هستیم . این نشان " فره وشی" یا " فروهر" نام دارد که قدمت آن بیش از 4000 سال تخمین زده شده است . تاریخچه فره وشی یافروهر به پیش از زایش زرتشت بزرگوار این پیر و فیلسوف خرد و فرهنگ و دانش جهان باز میگردد . سنگ نگاره هایشاهنشاهان هخامنشی در کاخهای پرسپولیس و سنگ نگاره های شاهنشاهان ساسانی همه حکایت از آن دارد . نکته بسیار شگفت انگیز این نشان ملی ما ایرانیان آن است که تک تک این نشان دارای مفهوم دانشی نهفته است . اینک به تشریح این نشان ملی می پردازیم :

نگاره فروهر باستانی ایران










۱۳۹۰ اردیبهشت ۱, پنجشنبه


مطلبی که هم اکنون میخونید خاطرات یک دوست عزیزه که خاطرشو خیلی میخوام, اسمش کامرانه و خاطره از طرف اون بیان میشه.
حتمن تا حالا اسم گلد کوئست رو شنیدید, اسمی که فکر میکردم چند سال پیش در قالب شرکتهای هرمی بود و الان دیگه بارشو جمع کرده و رفته. اما چه دریغ که روزی هم سراغ من می آید, خرداد سال هشتاد و نه بود که دوستم حسین به من زنگ زد, حسین هم اتاقی دو سال از دوران دانشجویی ام بود موقعی زنگ زد تازه از کار بنایی خونه مون خلاص شده بودم, بعد از ظهر حدود ساعت چهار بعد از مدتها بود که زنگ زد, بعد از سلام و حال و احوال پرسی شروع کرد از من در مورد کار و بارم و منم گفتم که بابا کار کجا بوده, بعد از اینکه خوب اطلاعاتشو گرفت گفت که بابا بزن تو شهرهای بزرگ کار و زندگی اونجاست منم گفتم چه جوری بریم تو شهرهای بزرگ پول میخواد پارتی میخواد و در جواب گفت منم مثل تو فکر میکردم ولی به این سپردم به اون سپردم و خلاصه تا کارم جور شد اومدم اینجا تو شرکت کندور سمنان یه کار دفتری گیرم اومده بیمه ام کردن خوابگاه بهم دادن و خلاصه از کارم خیلی راضی ام تو هم همین کار رو بکن, گفتم