می گویم ...
تنها دانستم سکوت جایز نیست.
زیـــــــرا آزادی, سپیدی و مهر را می ستایم ... و اینک از آن بی بهره ایم
پس می جنگم و تنها چاره مان این است.
و سخنم با پلیدان روسیاه این است:
گیرم در باورتان به خاک نشسته ام
وساقه های جوانم از ضربه های تبرهاتان زخم دار است
باریشه چه می کنید
گیرم بر سر این بام بنشسته در کمین پرنده ای
پرواز را علامت ممنوع میزنید
با جوجه های نشسته در آشیانه چه می کنید
گیرم که میزنید
گیرم که می کشید
گیرم که می برید
با رویش ناگزیر جوانه چه می کنید
با پشتیبانی Blogger.
پارسی بگوییم ...
آخرین خبرها
۱۳۹۱ بهمن ۲۴, سهشنبه
مصاحبه با یکی از فرزندان رضا شاه : پدرم بی جهت کسی را نکشت
خیال سلطنت نداشت. دوست داشت که احمدشاه به ایران بازگردد و اصرار هم داشت و شاید احمدشاه اگر میآمد، به نفع پدرم بود، اما در ۹ آبان ۱۳۰۴، با رای مجلس، از سلطنت خلع شدند و بعد پدرم سوگند خورد.
یکی از افراد همراه رضاشاه در تبعید او به بندر موریس در آفریقای جنوبی غلامرضا پهلوی - ششمین فرزند، سومین پسر و تنها فرزند رضاشاه پهلوی از توران امیرسلیمانی که در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۰۲ در تهران به دنیا آمده است- بود و شاید تصور نمیکرد که ۷۰ سال بعد (پاییز ۱۳۹۰) و در آستانۀ ۹۰ سالگی، در رستورانی در خیابان هوگوی پاریس، در گفتوگو با عرفان قانعیفرد، لب به گفته بگشاید و آن روایت خود را بازگوید؛ و اکنون تنها برای فتح باب گفتوگو و نقد دربارۀ شهریور ۱۳۲۰ و عملکرد رضاشاه میتوان این گفتوگو و روایت را خواند، تا در کنار دیگر روایتها، شاید نقطهای تاریک از تاریخ معاصر ایران زمین را روشن کند. [قانعیفرد این گفتوگو را در اختیار «تاریخ ایرانی» قرار داده است که با برخی حذفیات منتشر میشود.]
درست ۷۰ سال پیش، شهریور ۲۰ رخ داد؛ شما در آن روز چه حال و روزی داشتید؟
در شهریور ۲۰، من هنوز ۲۰ سالم نشده بود. احساس میکردم به پدرم بیانصافی شده، اما وقتی دیدم برادرم شاه شده، خیال ما هم راحت بود که مملکت روی پای خودش میایستد.
خود رضاشاه هم چنین عقیدهای داشت؟ روحیهاش را نباخته بود؟
خیال سلطنت نداشت. دوست داشت که احمدشاه به ایران بازگردد و اصرار هم داشت و شاید احمدشاه اگر میآمد، به نفع پدرم بود، اما در ۹ آبان ۱۳۰۴، با رای مجلس، از سلطنت خلع شدند و بعد پدرم سوگند خورد.
یکی از افراد همراه رضاشاه در تبعید او به بندر موریس در آفریقای جنوبی غلامرضا پهلوی - ششمین فرزند، سومین پسر و تنها فرزند رضاشاه پهلوی از توران امیرسلیمانی که در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۰۲ در تهران به دنیا آمده است- بود و شاید تصور نمیکرد که ۷۰ سال بعد (پاییز ۱۳۹۰) و در آستانۀ ۹۰ سالگی، در رستورانی در خیابان هوگوی پاریس، در گفتوگو با عرفان قانعیفرد، لب به گفته بگشاید و آن روایت خود را بازگوید؛ و اکنون تنها برای فتح باب گفتوگو و نقد دربارۀ شهریور ۱۳۲۰ و عملکرد رضاشاه میتوان این گفتوگو و روایت را خواند، تا در کنار دیگر روایتها، شاید نقطهای تاریک از تاریخ معاصر ایران زمین را روشن کند. [قانعیفرد این گفتوگو را در اختیار «تاریخ ایرانی» قرار داده است که با برخی حذفیات منتشر میشود.]
درست ۷۰ سال پیش، شهریور ۲۰ رخ داد؛ شما در آن روز چه حال و روزی داشتید؟
در شهریور ۲۰، من هنوز ۲۰ سالم نشده بود. احساس میکردم به پدرم بیانصافی شده، اما وقتی دیدم برادرم شاه شده، خیال ما هم راحت بود که مملکت روی پای خودش میایستد.
خود رضاشاه هم چنین عقیدهای داشت؟ روحیهاش را نباخته بود؟
اشتراک در:
پستها
(Atom)