می گویم ...

آموخته ام، ... ببینم ندیده ها را، ... بشنوم نشنیده ها را، ... بدانم ندانسته ها را، ... بفهمم دوست داشتن ها و تنفرها را، ... تصمیم بگیرم، ... عمل کنم و ... محکم بایستم. .

تنها دانستم سکوت جایز نیست.
زیـــــــرا آزادی, سپیدی و مهر را می ستایم ... و اینک از آن بی بهره ایم
پس می جنگم و تنها چاره مان این است.


و سخنم با پلیدان روسیاه این است:
گیرم در باورتان به خاک نشسته ام
وساقه های جوانم از ضربه های تبرهاتان زخم دار است
باریشه چه می کنید
گیرم بر سر این بام بنشسته در کمین پرنده ای
پرواز را علامت ممنوع میزنید
با جوجه های نشسته در آشیانه چه می کنید
گیرم که میزنید
گیرم که می کشید
گیرم که می برید
با رویش ناگزیر جوانه چه می کنید

با پشتیبانی Blogger.

پارسی بگوییم ...

آخرین خبرها






۱۳۹۰ تیر ۲۰, دوشنبه


چگونه تئوری آفرینش، در بیش از یکهزار سال پیش، از سوی آفریدگار شاهنامه، بیان می شود، اما، نه پژوهشگران ایرانی، و نه بیگانگان، ارجی به این شگفتی بی مانند در نوشته استاد توس نمی نهند
کیوان دشتی

چارلز داروین، دانشمند انگلیسی، و آفریدگار تئوری "اصل انواع" و "انتخاب طبیعی"، که انقلابی بزرگ در یبان و شناخت آفرینش و تکامل پدیده ها، از خود بر جای نهاد، از جمله دانشمندانی است، که تلاش فراوان و پژوهش های ژرفی در این راستا، انجام داده است. امروز، بسیاری از مردم دنیا، به تئوری و فرضیه تکامل انواع او، آکاهی دارند، و پژوهش های او را، در پیگیری و رد یابی ریشه های جانداران می ستایند.

داروین، باورمند است که آفرینش؛ طی یک فرآیند منظم، که در خود "انتخاب طبیعی"، "رقابت"، و "تلاش برای زیست" را بهمراه داشته، دست به دست هم می دهند، و شالوده پراکندگی انواع جانداران را زمینه ساز می شوند. داروین اگر چه، تبیینی روشن از چگونگی آفرینش نداده است، اما، با مطالعه و بررسی جانداران بر روی زمین، به سیر فراگشتی (تکاملی) موجود زنده بر روی کره خاکی، اشاره نموده است.







کیهان شناسی در شاهنامه، جاودان دفترِ آفریدگار شاهنامه، فردوسی توسی

پس از او، آقای الکساندر اُپارین، که از وی بنام داروین سده بیستم یاد می کنند، دانشمند زیست شناس و کیهان شناسی روسی است، که تز و تئوری "منشاء حیات" او، امروز، جامع ترین و کامل ترین تئوری در آفرینش هستی است که در بسیاری از دانشگاه های معتبر جهان، تدریس می شود.

آقای اپارین در پی تلاشهای بسیار زیاد و پژوهش های ژرفی که در باره منشاء هستی و آفرینش نمودند، ضمن بر شمردن این نکته، که جهان پیچیده امروز، در حقیقت نوع تکامل یافته تک یاخته های بسیار ساده یی بودند، که در شرایط ویزه یی، در نبود اکسیژن، اما با حضور گرمای بسیار زیاد، جریان الکتریکی غیر قابل تصور، و قانون های رقابت و نظم فراگشتی، پدید آمده اند، باور مند هستند که جهان، پس از یک انفجار بزرگ نخستین، تحت شرایط ویژه یی، آغاز به گسترش، و در نتیجه آفرینش ارگانها و پدیده های پیچیده تر نموده است، و سرانجام در مرحله پایانی آن است که ما شاهد شکل گیری سیاره ها و منظومه خورشیدی هستیم.

اپارین، از سه ماده، عنصر و یا پدیده، در کنار تکامل اسیدهای آمینه برای آغاز حیات زیستی، در مراحل تکامل و شکل گیری و پیچیده تر شدن یاخته ها و آفریده های نو، نام می برد:

گاز؛در بر گیرنده متان، و آمونیاک بعنوان گازهای نخستین و ماده تشکیل دهنده اتمسفر در مراحل نهایی

آب؛ که در پی پیوستگی و ترکیب مولوکلهای هیدروژن و اکسیژن پدیدار شده، و آغازگر آفرینش سلوها و تک یاخته های زیستی بر روی زمین و دیگر سیاره ها شده است

آتش؛ یا گدازه بسیار پر حرارت که در پی سوختن هیدروژن پدیدار شده و همین هیدروژن است، که با سوختن و تبدیل به هلیوم و تکرار این روند دنباله دار، آتش گدازان خورشید را، دامن می زند

و در پایان این فرآیند پیچیده و شگفت است که خاک؛ زمینی که امروز ما بر آن بسر می بریم و دیگر سیاره های منظومه خورشیدی، پدیدار شده اند....

نکته بسیار جالب و در خور اندیشه اینجاست؛ که نه تنها تئوری آقای اپارین، بلکه فرضیه آقای داروین ،نیز، در سرآغاز "شاهنامه" اثر جاودان آفریدگار آن، حکیم فردوسی توسی آورده شده است. اما، به فرنود دلبستگی فراوان نویسندگان و پژوهشگران ایرانی!!!، به آن کمترین توجه و اهمیتی داده نشد، و از آنجا، که هر چیز "خارجی" حتا اگر بنجل باشد، پیش ما عزیزتر از کالا و دانش خودی است، زحمت پیگیری و نقد بدان نیز داده نشد.....

از آغاز باید، که دانی دُرست
سَرِ مایه گوهران، از نخست
که یزدان، ز ناچیز، چیز آفرید
بدان تا توانایی آرد پدید
سَرِ مایه گوهران، این چهار
برآورده بی رنج و بی روزگار

تا اینجا، فردوسی بزرگ، به شیوایی، چگونگی پیدایی آفرینش را بیان می نماید. می فرمایند: بایستی بدرستی آگاه باشی و بدانی که آفرینش از کجا و چگونه آغاز شده است، و سرآغاز این جهان و هستی و آفرینش، چگونه بوده است، و چه عناصر و پدیده هایی در آفرینش دست داشته اند. این را نیز باید بدانی؛ که خداوند، از "هیچ"، "همه چیز" را آفریده است، و این خود نشان از بزرگی آفریدگار است، که توانسته، جهان و همه شکوه آنرا، از هیچ که نبوده، بیافریند، و هم اوست، که بدان توانایی داده است، توانایی آفرینش، توانایی گردش، توانایی نظم و اشای جاودانی.... و آنگاه اشاره می فرمایند؛ نخستین عنصرها، و موادی که در آفرینش این جهان از آنها بهره برداری شده، چهار ماده و یا پدیده و عنصر بوده اند، که اگر چه برای ما، موجب شگفتی است، اما، گردآوری و یا آفرینش آنها، برای آفریدگار بزرگ، کسی که از هیچ، همه چیز می آفریند، نه رنجی برای او در پی داشته، و نه زمان برای او مطرح بوده است.

یکی آتشی، بر شده تابناک
میان آب و، باد از برِ تیره خاک

در اینجا، همان تئوری آقای اپارین است، که حکایت از انفجار آتشن نخستین می کند: یکی، آتشی بر شده تابناک، و ازافه بر این، یکی از عناصر و پدیده های دخیل در آفرینش را، بنام آتش، نام می برد و آنگاه، عنصر یا ماده دوم، آب، عنصر و ماده سوم هوا، که از آن بنام باد یاد می کند، و سرانجام خاک، که همان زیستگاه ما، یعنی زمین است.

نخستین که آتش، به جنبش دمید
ز گرمیش، پس خشکی آمد پدید
وزان پس، بآرام، سردی نمود
ز سردی، همان باز، تری فزود
چو این چهار گوهر، بجای آمدند
ز بهر سپنجی سرای آمدند

آستاد توس، سپس اشاره می نماید؛ هنگامی که آتش نخستین، به جنبش درآمد، در مسیر فراگشت خویش، بنیان گرما و حرارت را نهاد، که همین حرارت در زمانهای دورتر، بانی پیدایش خشکی (سیارات) شده است.. و دورتر زمانی پس از این گام، با سرد شدن خشکی ها (سیارات) مبانی پیدایش مواد آبی و زیستی (که اپارین آنها را اسیدهای آمینه نامگذاری نموده) فراهم نموده است.

فردوسی بزرگ، آنگاه می افزایند؛ هنگامی که این چهار گوهر، (عنصر، پدیده، یاخته و یا هر چیزی که دانش امروز آنها را نامگذاری کرده)، با نظمی ستودنی در کنار و با هم جای گرفتند، موجبات آفرینش زمینی شد، که برای زیستن انسان ها، آماده گردید. سرای سپنجی، یعنی جایگاه زیست و زندگانی کوتاه مدت، جایگاه گذران عمر و زندگی

پدید آمد این، گنبد تیز رو
شگفتی نماینده نو به نو
درِ بخشش و دادن آمد پدید
ببخشید دانا، چنان، چون سزید

در ادامه تکاملی آفرینش است، که کهکشان ها، ستاره ها، و کیهان پدید می آید، و شگفتی های فراوانی، در جهان آفرینش، چشمان آدمی را به خود خیره می نماید. آنگاه پروردگار، از روی مهر و دهش (بخشش)، دیگر پدیده ها را، به این مجموعه افزود، و آنچه را که نیکو پسندید، در جهان شگفتی آفرین، پدیدار ساخت

چو دریا و، چون کوه، چون دشت و راغ
زمین شد، به کردار روشن چراغ
ببالید کوه، آبها بر دمید
سرِ رُستنی، سوی بالا کشید
ستاره برو بر، شگفتی نمود
به خاک اندرون، روشنایی فزود

و استاد توس، می افزاید که آنگاه دریاها، کوهها، دشتها و جنگل ها پدیدار شدند، و زمین، به یمن، تابش آفتاب، روشن و زنده شد. :کوهها، از آب سر برآوردند، و در پی فراگشتی منظم، نخستین رستنی ها، (تک سلولی ها، جلبرگها، و یاخته های بسیار ساده نخستین) آغاز به نمو نمودند.

گیاه رُست، با چند گونه درخت
به زیر اندر آمد، سرانشان ز بخت
وزان پس، چو جنبنده آمد پدید
همه رستنی، زیر خویش آورید

پس از فراگشتی دیگر، گیاهان گوناگون پدیدار شدند، درختان سر بر کشیدند، و زمین را با گوناگونی میوه ها و بارهاشان، ریبا ساختند. و آنگاه، "جنبنده" (حیوانات) پدید آمد، و آنها، آغاز کنترل و فرماندهی بر رستنی ها شدند....

شیواترین نوشته در اینجا بکار رفته است؛ درختان و رستنی ها، همواره ثابت اند و نمی توانند از جایی بجای دیگر منتقل شوند و یا بکوچکند، اما، از هنگامه آفرینش "جنبنده"، این فرصت و توانایی بدو داده می شود تا به حرکت دراید، و از نقطه یی به نقطه دیگر حرکت نماید.

در پایان سخن، استاد توس، به چگونگی آفرینش آنسان می پردازد که پایان فراگشت جهان است، و از این زمان، انسان با خرد و اندیشه است، که تکامل می یابد، نه در شکل و ظاهر......

همانگونه که آورده شد؛ داستان و تئوری افرینش، بیش از یک هزار سال پیش، بوسیله سهبد سخن، استاد فردوسی توسی نوشته و بروشنی آب روان، آورده شده است، اما، در پی بی انگاری ایرانیان، و غرض ورزی بیگانگان، هیچگاه، و در هیچ مکان و زمانی، از این استاد فرهیخته و بزرگ، بدانگونه که شایسته اوباشد، یاد نشد... بیشتر ما، از شاهنامه و فردوسی، تنها، رستم و اسفندیار آنرا، شنیده ییم، و این که، شاهنامه، آخرش خوش است....

فردوسی بزرگ، در بیش از یکهزار سال پیش، این دانسته ها را، از کجا داشته است؟ به چه منابعی دسترسی داشته، که در آن فراگشت و تکامل جهان را، می شناختند. آیا، ایرانیان، هزاران سال پیش از این، به چگونگی شکل گیری آفرینش، جهان و منظومه خورشیدی، آگاهی داشتند؟

شیوایی نوشتن و به قلم آوردن سیر فراگشت (تکامل) آفرینش، هستی، زمین، کوه ها، درختان، جنبنده گان و انسان، به بهترین و شیواترین روش در شاهنامه همیشه جاودان فردوسی، گرد آورده شده است.

به این نکته نیز بایست توجه داشت؛ که در یک گفتار "منظوم" یا سرواده یی (شعری) نمی توان از همه زیر و بم ها و ریزه کاریهای یک تئوری یا فرضیه گفتگو کرد، و این بر دوش خواننده و خردمندان است، که آنرا، با دانش زمان خود بسنجند، و ارزیابی کنند، اما، آنچه دارای اهمیت است، درستی سخن، شیوایی سخن، و ارزش راستین و بی چون و چرای سخن فردوسی بزرگ است، که هزار سال پس از او، داروین، و یا اپارین، با بهره وری از بهترین و بالاترین دست آوردهای دانشی و ابزارهای کیهان شناسی، زیست شناسی، و زمین شناسی، به همان نتیجه دست یافته اند.

سی سد سال پس از فردوسی،دیگر بینشور بزرگ ایرانی و آریایی، جلال الدین محمد بلخی، سخن نغز و گرانمایه استاد توس را، در سروده یی زیبا، در چگونگی تکامل انسان و شکل گیری حیات و پرورش آدمیان، همان تئوری اصل انواع و فراگشت پدیداری انسان ها، که بوسیله چارلز داروین عنوان شد، چنین می سراید:

از جَمادی، مُردم و، نامی شدم
وز نما، مُردم، ز حیوان سر زدم
مُردم از حیوانی و، آدم شدم
پس چه ترسم، کی ز مُردن، کم شدم
جمله یی دیگر، بمیرم از بشر
تا برآرم، از ملائک بال و پر
بار دیگر، از مَلِک، پرّان شوم
آنچه اندر وهم ناید، آن شوم

جمادی، همان سنگ و کلوخ و خاک و دریاها و کوهها را در بر می گیرد. "نامی" به رستنی ها، و به گفته آقای اپارین، اسیدهای آمینه، و تک یاخته های نخستین، گفته می شود. و در گام بعدی فراگشت (تکامل)، حیوان و جنبنده پدیدار می شود، و خرد و هوش و آگاهی پش می آید. و در فراگشتی دیگر، آدمی، پدید می آید.

مولوی، آنگاه، از مسیر تکامل آفرینش، که همه آن را، در دو بیت زیبا خلاصه کرده، نتیجه می گیرد، که این زندگی نیز، گونه دیگری از تکامل است، و می فرماید: اگر در سیر تکاملی گذشته تا به امروز، از همه "مردن ها"، و فراگشت ها، نه تنها نابود شده، بلکه به تکاملی عالیتر دست یافته ییم، چرا گمان می بریم، که مرگ ما، پایان زندگی و تکامل ماست. ایشان آنگاه نتیجه می گیرند، که مرگ، آغاز فراگشتی دیگر است که انسان، می تواند به جایگاه "فرشتگان" دست یابد، و همکار و همیار خدا شود، و این همان پیام زرتشت در باره "سوشیانت" هاست. مولوی، پیر مهر، می افزاید، که تازه، آن نیز، آخر کار نیست، پس از مرگ زمینی، انسان نیک و شیدای نور حقیقت، در جایگاه فرشته گان جای می گیرد، و در پایانی ترین مرحله تکامل، به جایگاهی می رسد، که امروز درک و شناخت آن برای ما دشوار است، و چه بسا، او می دانسته، اما، از گفتن آن، خودداری نموده است

   


0 نظرات: