می گویم ...

آموخته ام، ... ببینم ندیده ها را، ... بشنوم نشنیده ها را، ... بدانم ندانسته ها را، ... بفهمم دوست داشتن ها و تنفرها را، ... تصمیم بگیرم، ... عمل کنم و ... محکم بایستم. .

تنها دانستم سکوت جایز نیست.
زیـــــــرا آزادی, سپیدی و مهر را می ستایم ... و اینک از آن بی بهره ایم
پس می جنگم و تنها چاره مان این است.


و سخنم با پلیدان روسیاه این است:
گیرم در باورتان به خاک نشسته ام
وساقه های جوانم از ضربه های تبرهاتان زخم دار است
باریشه چه می کنید
گیرم بر سر این بام بنشسته در کمین پرنده ای
پرواز را علامت ممنوع میزنید
با جوجه های نشسته در آشیانه چه می کنید
گیرم که میزنید
گیرم که می کشید
گیرم که می برید
با رویش ناگزیر جوانه چه می کنید

با پشتیبانی Blogger.

پارسی بگوییم ...

آخرین خبرها






۱۳۹۰ آذر ۱۹, شنبه

به گیتی بسی شهریار آمدند / که با یک جهان اقتدار آمدند

از آغازِ تاریخ تا این زمان / بسی گونه گون شهریار آمدند

گروهی ستایشگرِ خویشتن / زخودکامگی نابکار آمدند!

گروهی ستمگستر و سنگدل / به خونخوارگی در شمار آمدند

هزاران تن از بندگانِ خدای / به آسیبِ آنان دچار آمدند

چو درّنده حیوان به خونبارْ جنگ / پیِ صیدِ ننگین شکار آمدند

گروهی به هنجارِ غارتگری / سبکتاز و چابکسوار آمدند

شماری به نستوده کردارِ زشت / ز دربارِ شاهی بهبار آمدند

گروهی به کشورمداری مدیر / ولی از شرف برکنار آمدند

شماری دگر حامیِ مرز و بوم / ولی بهرِ کشتار، هار آمدند

که را دانی از جمله شاهانِ پیش / که چون کورشِ نامدار آمدند

گرانپایه کورش گرانمایه شاه / جهانیش مدحتگزار آمدند

حقوقِ بشر را چو شد پایبند / به شکرش هزاران هزار آمدند

به اقوامِ مغلوب ورزید مهر / وِرا زین سبب خواستار آمدند

ببخشود بر هرکه پیروز گشت / وَ زین رو وِرا دستیار آمدند

به همراهی اش گاهِ جنگ و نبرد / سراسر همه جانسپار آمدند

نپیمود جز راهِ همبستگی / بر آنان که از هر دیار آمدند

به هر تیرهای مهربانی فزود / گر از روم و گر از تتار آمدند

به هرکیش ودین چشمِ حرمت گشود / سویش جمله با زینهار آمدند

چنین بود آن مردِ پاکیزه کیش / که خلقش همه دوستار آمدند

سزد گر به کورش درود آوریم / که خلقی از او کامکار آمدند

بود روزِ کورش بسی دلفروز / کز او جمله امّیدوار آمدند

در این روزِ ملّیِ ایران، «ادیب» / جوانان همه شادخوار آمدند

آبانماه ۱۳۸۷ – ادیب برومند





0 نظرات: