می گویم ...

آموخته ام، ... ببینم ندیده ها را، ... بشنوم نشنیده ها را، ... بدانم ندانسته ها را، ... بفهمم دوست داشتن ها و تنفرها را، ... تصمیم بگیرم، ... عمل کنم و ... محکم بایستم. .

تنها دانستم سکوت جایز نیست.
زیـــــــرا آزادی, سپیدی و مهر را می ستایم ... و اینک از آن بی بهره ایم
پس می جنگم و تنها چاره مان این است.


و سخنم با پلیدان روسیاه این است:
گیرم در باورتان به خاک نشسته ام
وساقه های جوانم از ضربه های تبرهاتان زخم دار است
باریشه چه می کنید
گیرم بر سر این بام بنشسته در کمین پرنده ای
پرواز را علامت ممنوع میزنید
با جوجه های نشسته در آشیانه چه می کنید
گیرم که میزنید
گیرم که می کشید
گیرم که می برید
با رویش ناگزیر جوانه چه می کنید

با پشتیبانی Blogger.

پارسی بگوییم ...

آخرین خبرها






۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۰, شنبه



روز جهانی کارگر یادمان شورش کارگران آمریکائی در اول ماه مه ۱۸۸۶ در
شیکاگو است که هر سال در بسیاری از کشورهای جهان جشن گرفته می‌شود.
حزب‌های کمونیست و سوسیالیست و اتحادیه‌های کارگری در بسیاری از کشورهای
جهان این روز را با برگزاری تظاهرات و راهپیمائی‌های خیابانی برگزار
می‌کنند.

  روز کارگر









۱۳۹۰ اردیبهشت ۹, جمعه


دلبسته ی کفشهایم بودم. کفش هایی که یادگار سال های نو جوانی ام بودند
دلم نمی آمد دورشان بیندازم .هنوز همان ها را می پوشیدم
اما کفش ها تنگ بودند و پایم را می زدند
قدم از قدم اگر بر می داشتم زخمی تازه نصیبم می شد
سعی می کردم کمتر راه بروم زیرا که رفتن دردناک بود

می نشستم و زانوهایم را بغل می گرفتم
و می گفتم:چقدر همه چیز دردناک است
چرا خانه ام کوچک است و شهرم و دنیایم
می نشستم و می گفتم : زندگیم بوی ملالت می دهد و تکرار
می نشستم و می گفتم:خوشبختی تنها یک دروغ قدیمی است
می نشستم و به خاطر تنگی کفشهایم جایی نمیرفتم
قدم از قدم بر نمیداشتم .. می گفتم و می گفتم

پارسایی از کنارم رد شد .........
عجب ! پارسا پا برهنه بود و کفشی بر پا نداشت
مرا که دید لبخندی زد و گفت: خوشبختی دروغ نیست
اما شاید تو خوشبخت نشوی زیرا خوشبختی خطر کردن است
و زیباترین خطر..... از دست دادن

تا تو به این کفش های تنگ آویخته ای... برایت دنیا کوچک است و زندگی ملال آور
جرات کن و کفش تازه به پا کن.شجاع باش و باور کن که بزرگتر شده ای
رو به پارسا کردم ، پوزخندی زدم و گفتم
اگر راست می گویی پس خودت چرا کفش تازه به پا نمی کنی تا پا برهنه نباشی؟
پارسا فروتنانه خندید و پاسخ داد :من مسافرم و تاوان هر سفرم کفشی بود
که هر بار که از سفر برگشتم تنگ شده بود و
پس هر بار دانستم که قدری بزرگتر شده ام
هزاران جاده را پیمودم و هزارها پای افزار را دور انداختم
تا فهمیدم بزرگ شدن بهایی دارد که باید آن را پرداخت
حالا دیگر هیچ کفشی اندازه ی من نیست

وسعت زندگی هرکس به اندازه ی وسعت اندیشه ی اوست






۱۳۹۰ اردیبهشت ۶, سه‌شنبه





سرگذشت واقعی کامران (قسمت دوم)
توضیحات: کوئست یکی از شرکتهای معروف خارجیست که از اوایل دهه هشتاد در ایران سر و صدای زیادی به پا کرد, این شرکت بر اساس قاعده هرم کار میکرد و میکند و خیلی از جوانان این مرز و بوم گرفتار این شرکت شدند و با شکست از شرکت بیرون آمدند, متاسفانه هنوز هم این شرکت در ایران به صورت غیرقانونی فعال و خیلی از جوانان دیگر هم بر اساس نا آگاهی گرفتار این اهریمن سیاه میشوند.
شما هم اکنون داستان واقعی کامران را میخوانید که او هم مانند خیلی های دیگر گرفتار این بازی شده است, شما با این داستان میتوانید تمام ترفندهایی را که به کار میبرند تا همچنان قربانی بگیرند را در زیر میخوانید, بعد از اتمام داستان نیز در یک پست جداگانه تمامی ترفندهای آنها رو بیان خواهم کرد, قسمت اول سرگذشت کامران را در اینجا میتونید بخونید, اکنون ادامه داستان:









۱۳۹۰ اردیبهشت ۴, یکشنبه








تمدن ایران از این حیث كه در دورانهای مختلف با وجود یورشها گوناگون و تغییرات سیاسی به حیات خود ادامه داده است در تاریخ جهان نظیر ندارد . دكتر هانری ماسه (عضو فرهنگستان فرانسه - مدیر موزه سرنوشی )
فر شاهنشاهی كورش بزرگ را می ستاییم

كورش بزرگ, الگو و پدر صلح و حقوق بشر جهان

كورش بزرگ
الگو و پدر صلح و حقوق بشر جهان
به راستی تا كنون به این موضوع اندیشه اید كه چرا شخصیتی مانند كورش كه جهان دربرابر بزرگی او شگفت زده است و مشهورترین مورخین - باستان شناسان و خاورشناسان دنیا از او به نام ابر مرد تاریخ جهان یاد كرده اند چرا تا كنون اسمی از او در ایران برده نشده است ؟ یا هیچ حركتی كه شایسته او باشد در جهان نشده است ؟ آیا ادامه راه این شخصیت بزرگ جهانی نمی تنواند راه نجات ما باشد ؟ آیا عربیزه شدن ایران ما به همین دلیل نبوده است كه نامی از كورش آورده نشود ؟ آیا برای ایران كه كورش را دارد و خود مهد حقوق بشر جهان بوده است - پسندیده است كه امروز دنیا ما را به نام مهد تروریست و خشونت و ناقض حقوق بشر خطاب كند ؟ كورش پدر ملتها - بزرگ قهرمان آن روزگار - سرور آسیا - كسیكه كه دشمن او را به نیكی ستایش كرد و او را نمونه یك شهریار والا میدانست امروز كجاست ؟ فره وشی او را می ستاییم و به همین جهت بر آن شدم گوشه ای از شخصیت این ابر مرد جهانی را از چند كتاب جدا كنم و برای هم میهنانم بیاورم تا بدانند او در حد یك پیامبر برای ایران خدمت كرد و ایران یعنی كورش و كورش یعنی ایران . راه او راه جوانان آینده ایران است و هیچ شخصیت غربی و عربی نمی تواند برای ما ایرانیان بالاتر از او باشد :






















به خشنودی اورمزد

به راستی سمبول ما ایرانیان چیست ؟
نگاره فروهر باستانی ایراناز آنجایی که هر کشور و ملتی نشانه و سمبولی ویژه از خود دارند - ایرانیان یکی از کهن ترین مردمانی هستند که سمبولی بسیارشگفت انگیز و سراشر از دانش و فرهنگ و خرد از خود به جای گذاشته اند که با اندوه فراوان بسیاری از ما ایرانیان از آن نا آگاه هستیم . این نشان " فره وشی" یا " فروهر" نام دارد که قدمت آن بیش از 4000 سال تخمین زده شده است . تاریخچه فره وشی یافروهر به پیش از زایش زرتشت بزرگوار این پیر و فیلسوف خرد و فرهنگ و دانش جهان باز میگردد . سنگ نگاره هایشاهنشاهان هخامنشی در کاخهای پرسپولیس و سنگ نگاره های شاهنشاهان ساسانی همه حکایت از آن دارد . نکته بسیار شگفت انگیز این نشان ملی ما ایرانیان آن است که تک تک این نشان دارای مفهوم دانشی نهفته است . اینک به تشریح این نشان ملی می پردازیم :

نگاره فروهر باستانی ایران










۱۳۹۰ اردیبهشت ۱, پنجشنبه


مطلبی که هم اکنون میخونید خاطرات یک دوست عزیزه که خاطرشو خیلی میخوام, اسمش کامرانه و خاطره از طرف اون بیان میشه.
حتمن تا حالا اسم گلد کوئست رو شنیدید, اسمی که فکر میکردم چند سال پیش در قالب شرکتهای هرمی بود و الان دیگه بارشو جمع کرده و رفته. اما چه دریغ که روزی هم سراغ من می آید, خرداد سال هشتاد و نه بود که دوستم حسین به من زنگ زد, حسین هم اتاقی دو سال از دوران دانشجویی ام بود موقعی زنگ زد تازه از کار بنایی خونه مون خلاص شده بودم, بعد از ظهر حدود ساعت چهار بعد از مدتها بود که زنگ زد, بعد از سلام و حال و احوال پرسی شروع کرد از من در مورد کار و بارم و منم گفتم که بابا کار کجا بوده, بعد از اینکه خوب اطلاعاتشو گرفت گفت که بابا بزن تو شهرهای بزرگ کار و زندگی اونجاست منم گفتم چه جوری بریم تو شهرهای بزرگ پول میخواد پارتی میخواد و در جواب گفت منم مثل تو فکر میکردم ولی به این سپردم به اون سپردم و خلاصه تا کارم جور شد اومدم اینجا تو شرکت کندور سمنان یه کار دفتری گیرم اومده بیمه ام کردن خوابگاه بهم دادن و خلاصه از کارم خیلی راضی ام تو هم همین کار رو بکن, گفتم