می گویم ...

آموخته ام، ... ببینم ندیده ها را، ... بشنوم نشنیده ها را، ... بدانم ندانسته ها را، ... بفهمم دوست داشتن ها و تنفرها را، ... تصمیم بگیرم، ... عمل کنم و ... محکم بایستم. .

تنها دانستم سکوت جایز نیست.
زیـــــــرا آزادی, سپیدی و مهر را می ستایم ... و اینک از آن بی بهره ایم
پس می جنگم و تنها چاره مان این است.


و سخنم با پلیدان روسیاه این است:
گیرم در باورتان به خاک نشسته ام
وساقه های جوانم از ضربه های تبرهاتان زخم دار است
باریشه چه می کنید
گیرم بر سر این بام بنشسته در کمین پرنده ای
پرواز را علامت ممنوع میزنید
با جوجه های نشسته در آشیانه چه می کنید
گیرم که میزنید
گیرم که می کشید
گیرم که می برید
با رویش ناگزیر جوانه چه می کنید

با پشتیبانی Blogger.

پارسی بگوییم ...

آخرین خبرها






۱۳۹۰ تیر ۱۴, سه‌شنبه



داریوش بزرگ که نگران امپراطوری پهناور ایران بود همواره در اندیشه ی ملتش
بود که ناگاه آرامش ملتش بر هم نخورد به همین سبب مامورانی به سراسر کشور
فرستاد که به آن ها چشم وگوش شاه می گفتند این کار برای این صورت گرفت که
هیچ بیگانه ای به اندیشه ی ناراست نیفتد که به ایران بیاید و آسایش
ایرانیان را بر هم بزند،سپس نیروی ویژه ای به وجود آورد که سپاه جاویدان یا
گارد جاویدان نامیده می شده است،آن هم در ۴۵۶ پیش از میلاد که بسیاری کشور
ها هنوز ارتشی هم نداشتند و از نظم نظامی ناآگاه بودند.تاریخ نویسان نوشته
اند که افراد این سپاه از جوانانی رشید ونیرومند وخوش سیما گزینش می شدند.
این سپاه شش سال دوره ی آموزشی را پشت سر گذاشته وعلاوه بر دانش آن روز،
فنون نظامی را نیز فرا می گرفتند.













ولی چیز مهم تر در بین این سپاه اخلاق نیکو بود که بیش از همه ارزش
داشت.این سپاه که به فرمان داریوش بزرگ تشکیل شد به ده هنگ هزارنفری تقسیم
می شدند وهیچ گاه از شمار آن ها کاسته نمی شد واگر کسی از این سپاه کشته
یا بازنشسته می شد فردی دیگر جای آن را پر می کرد.این سپاه از نظرشجاعت
ودلیری نمونه واز نظر جوانمردی یگانه بودند.اگر پیروز نبردی بودند به گواه
تاریخ حتی دست به میوه ی درختان هم نمی زند بر خلاف (( ینی چری)) در زمان
فرمانروایی عثمان ها که برای این به جنگ می رقتند که بعد از جنگیدن،کودکان
وزنان را آزار دهند واموال آن ها را غارت کنند.برخی از تاریخ نویسان نوشته
اند که سپاه جاویدان در سن ۵۰ سالگی با تمام مزایا بازنشت می شدند ونگران
آینده ی خود نبودند پس دلیلی نداشت که مردم را آزار دهند، به غارت بپردازند
و ویران کنند. شاید این سپاه در بعدها به انحراف کشیده شده باشند ولی این
سپاه در زمان داریوش بزرگ وپسرش خشایارشا سپاهی نمونه بود ولرزه بر اندام
دشمنان می انداختند.

در جنگ خشایارشا با اسپارت ها هیچ گاه دلیری این سپاه را از یاد نخواهیم
برد این نبرد در تنگه ای به نام ترموپیل شکل گرفت در این تنگه ی باریک کاری
از سواره نظام بر نمی آمد به همین سبب از سپاه جاوید کمک گرفته شد این
سپاه در نهایت رشادت جنگیدند و اسپارتی ها را یکی پس از دیگری از پا در می
آوردند واگر آتش سوزی که اسپارتی ها به راه انداختند نبود شاید این گارد به
تنهایی تمام اسپارتی را از پای در می آوردند این حمله ی سپاه جاوید بسیار
تاثیر گزار بود وبسیار یا از اسپارتی ها در این نبرد ازبین رفتند این گوشه
ای از نبرد کردن آن ها بود .میگس تاس پیامبر اسپارت که در آن جنگ حضور
داشته است می گوید از نظم و پایداری این سپاه به شگفت آمدم آن ها تا پای
جان می جنگیدند هیچ گاه خسته نمی شدند ودست از شمشیر زدن

نمی کشیدند. در هنگامه ی جنگ هیچ گاه فریاد نمی کشیدند وبا سکوت وآرامش می جنگیدند.





   


0 نظرات: