می گویم ...

آموخته ام، ... ببینم ندیده ها را، ... بشنوم نشنیده ها را، ... بدانم ندانسته ها را، ... بفهمم دوست داشتن ها و تنفرها را، ... تصمیم بگیرم، ... عمل کنم و ... محکم بایستم. .

تنها دانستم سکوت جایز نیست.
زیـــــــرا آزادی, سپیدی و مهر را می ستایم ... و اینک از آن بی بهره ایم
پس می جنگم و تنها چاره مان این است.


و سخنم با پلیدان روسیاه این است:
گیرم در باورتان به خاک نشسته ام
وساقه های جوانم از ضربه های تبرهاتان زخم دار است
باریشه چه می کنید
گیرم بر سر این بام بنشسته در کمین پرنده ای
پرواز را علامت ممنوع میزنید
با جوجه های نشسته در آشیانه چه می کنید
گیرم که میزنید
گیرم که می کشید
گیرم که می برید
با رویش ناگزیر جوانه چه می کنید

با پشتیبانی Blogger.

پارسی بگوییم ...

آخرین خبرها






۱۳۹۰ آبان ۲۷, جمعه


دُخت ایران زمین

که من «پروین»؛ فروغ شهر ایران اَم
که «پوران دُخت»، که «آذر دُخت»، که «آتوسا»، و «پانته آ»
من «آرتیمس»، سپهسالار ایران، در نبرد پارس و یونان اَم
مرا گر در مقام همسری بینی
نه یک همخواب و هم بستر،
که یک همراه و یک یار وفادار اَم
نه یک برده، مکن اینگونه پندار اَم
که جوشد خون آزادی، به شریان اَم
بدون زن؛ کجا می داشت تاریخ تو، «آرش» با کمان اَش؟
و یا آهنگر «کاوه»، با گرز و سندان اَش؟
بدون زن؛ کجا می داشتی آن شاعر توسی؟
نگهبان زبان پارسی، استاد «فردوسی»
مرا، گر در مقام مادری بینی
مگو با من؛ «که هست فرشی از بهشت زیر پای من»
نگاه اَم کن که زیر پای من، دنیا، به جریان است
ز نور عشق من، رخشنده کیهان است
که با دستان من، گردون به جریان است
که جای پای من، بر چهرهِ سرخ و سپید و سبزِ ایران است
برو ای مرد؛ دگر مبر آسان به لب؛ نام اَم
که من آزاده زن، فرزند ایران اَم

شهبانوی سخن پارسی:
پروین اعتصامی

پروین اعتصامی







0 نظرات: