می گویم ...

آموخته ام، ... ببینم ندیده ها را، ... بشنوم نشنیده ها را، ... بدانم ندانسته ها را، ... بفهمم دوست داشتن ها و تنفرها را، ... تصمیم بگیرم، ... عمل کنم و ... محکم بایستم. .

تنها دانستم سکوت جایز نیست.
زیـــــــرا آزادی, سپیدی و مهر را می ستایم ... و اینک از آن بی بهره ایم
پس می جنگم و تنها چاره مان این است.


و سخنم با پلیدان روسیاه این است:
گیرم در باورتان به خاک نشسته ام
وساقه های جوانم از ضربه های تبرهاتان زخم دار است
باریشه چه می کنید
گیرم بر سر این بام بنشسته در کمین پرنده ای
پرواز را علامت ممنوع میزنید
با جوجه های نشسته در آشیانه چه می کنید
گیرم که میزنید
گیرم که می کشید
گیرم که می برید
با رویش ناگزیر جوانه چه می کنید

با پشتیبانی Blogger.

پارسی بگوییم ...

آخرین خبرها






۱۳۹۰ تیر ۲۹, چهارشنبه


پاپک خرمدین، بنیانگذار سرخ جامگان،
سرداری بزرگ، و ایرانپرستی بی مانند بود. او، می گفت، آرمانهای والای زرتشت
و قهرمانانی چون بهزادان (ابومسلم) خراسانی، و تاریخ دیرینه و سرفراز
ایرانی، باید دوباره زنده شود، و ایرانیان، بایست به هر بهایی، از یوغ
بردگی و بندگی تاریان، بدر آیند.
پاپک، پس از بیست سال پایمردی و نبرد،
و پس از وارد کردن شکست های پیاپی بر پیکر سپاه تازیان، در چند گامی
پیروزی، با نیرنگ و خیانت یک ایرانی میهن فروش (افشین) بدام تازیان گرفتار
شد.
معتصم بالله، خلیفه تازیان، برای درهم کوبیدن روحیه این سردار
ایرانی، او را دست بسته بر روی فیلی نشاند، و به همراه برادرش، در شهر
گرداند.
خلیفه به بابک پیشنهاد "توبه" کرد، تا از "گناهان" او، در
گذرد. پاپک، فریاد زد که او، شوری جز مهر به ایران و نیاخاک، و تلاش برای
پاینده گی فروغ اندیشه های ایرانی نداشته، و این گونه اندیشیدن، در آیین
ایرانی گناه نیست، که او بخواهد توبه کند.






۱۳۹۰ تیر ۲۶, یکشنبه



داستانی شگفت از کتاب قصه هائی برای از بین بردن غصه ها-مسعود لعلی-(در انتظار مجوز چاپ):

بعد از حادثه یازدهم سپتامبر که منجر به فروریختن برج های دو قلوی معروف
آمریکا شد ، یک شرکت ، از بازماندگانی که در این دو برج کار میکردند و از
این حادثه جان سالم به در برده بودند خواست تا از اتفاقاتی که باعث شد زنده
بمانند بیان کنند .
در صبح روز ملاقات مدیر واحد امنیت... داستان زنده ماندن این افراد را برای
بقیه نقل کرد و همه این داستان ها در یک چیز مشترک بودند و آن اتفاقات
کوچکی بود که باعث نجات آنها گردیده بود:
مدیر شرکت آن روز نتوانست به برج برسد چرا که روز اول کودکستان پسرش بود.و باید شخصا در کودکستان حضور می یافت .
همکار دیگر زنده ماند چون نوبت او بود که برای بقیه شیرینی دونات بخرد
یکی از خانم ها دیرش شد چون ساعت زنگدارش سر وقت زنگ نزد!
یکی دیگر نتوانست به اتوبوس برسد.
یکی دیگر غذا روی لباسش ریخته بود و به خاطر تعویض لباس تاخیر کرد.
اتومبیل یکی دیگر روشن نشده بود.
یکی دیگر درست موقع خروج از منزل به خاطر زنگ تلفن مجبور شده بود برگردد.
یکی دیگر بچه اش تاخیر کرده بود و نتوانسته بود سروقت حاضر شود.
یکی دیگر تاکسی گیرش نیامده بود.
و یکی که مرا تحت تاثیر قرار داده بود کسی بود که آن روز صبح یک جفت کفش نو
خریده بود و با وسایل مختلف سعی کرد به موقع سرکار حاضر شود. اما قبل از
اینکه به برج ها برسد روی پایش تاول زده بود و به همین خاطر کنار یک دراگ
استور ایستاد تا یک چسب زخم بخرد.و به همین خاطر زنده ماند!

به همین خاطر هر وقت







۱۳۹۰ تیر ۲۵, شنبه


بسیاری از شخصیت های سیاسی، ادبی، هنری، مذهبی و کسانی که بگونه یی در
اجتماع آدمیان حضور گشترده دارند، به دلایل گوناگون، برای خود نامعای
مستعار و یا ساختگی بر می گزینند، بیشتر اینها، بخاطر گذشته نامربوط، و یا
دردسر آفرینی بوده که با نام های پیشیشن داشته اند و به ندرت نیز به مواردی
بر می خوریم که به دلایل امنیتی صورت گرفته است.

کمال الملک —–> محمد غفاری
مارک تواین —–> ساموئل لنگهورن کلمنس
میرزاده عشقی —–> سید محمدرضا کردستانی
سیمین بهبهانی —–> سیمین خلیلی





شیر و خورشید، از سمبل های تاریخی ایرانیان اند، که کنکاش در شکل گیری آن،
ما را به دوره های هزاره دوم تا هشتم پیش از میلاد مسیح می رساند. از زمانی
که "میترا"، نخستین پیام آور ایرانی، ستایش از خورشید را، بر آیین و رسم
خویش افزود. خورشید، نمادی ستودنی از آیین کهن ایرانیان شد. شمع (سپندار)
که بر روی سفره ها، میزها، یا مجلس ها و آیین های ایرانی فروغ می دهد، در
حقیقت نشانه یی از خورشید، و احترام ایرانیان، به عنوان سمبلی از آفتاب، و
سپاسگزاری از اهورا مزدا ست؛ که در حقیقت بدون حضور خورشید، هستی بر روی
زمین معنا نداشته و ندارد. از اینرو، چه بخواهیم و چه نخواهیم، باید از
بودن و تاتبیدن خورشید، سپاسگزاری کرد، و به آفریننده اش، درود فرستاد
بنام خداوند جان و خرد
کزو برتر اندیشه بر نگذرد
خداوند کیهان و گردان سپهر
فروزنده ماه و ناهید و مهر
ز یاقوت سرخ است، چرخ کبود
نه از آب و ، گَرد و، نه از باد و، دود
روان اندر او، گوهر دلفروز
کزو روشنایی گرفته به روز




۱۳۹۰ تیر ۲۳, پنجشنبه



یکی از اقوام آریایی در طول تاریخ،سکا ها می باشند که با چند نام
متفاوت،اما همریشه شناخته می شوند.
سکاها(درپارسی باستان: Saka ، در یونانی:
Skythai ، در چینی: Sai) در استوره و افسانه های ایران بزرگ(ایران استوره
ای وکهن) با نام تورانیان شناخته می شوند و امروزه پژوهشگران
ودانشمندان،همگی براین باورند که سکاها(=اسکیت ها=اسکیث ها=سکیث ها=ماساژت
ها=ساک ها=اشکوز ها=سکُلُث هاو......) همان تورانیان آریاییِ اوستا و
شاهنامه اند.

سکاها،قومی بودند که از تمدن به دور نبوده و تشکیلات اجتماعی و سیاسی و...
خود را داشتند. اکثرا چادرنشین بودند.سکاها امپراتوری نداشتند.یعنی قلمرو
حکومت نوع زندگی شان را نمی توان امپراتوری نامید. اما سرزمین هایی که
سکاییان در آن می زیستند، بسیار گسترده بود و از امپراتوری پارتیان و رومیان
هم در عهد اشکانیان بزرگتر بود. همچنین باید بدانید که سکاها یک قوم واحد
نبودند و به چندین قبیله و گروه کوچک تر تقسیم می شدند که برخی در
اروپا، برخی نزدیک هند، برخی نزدیک چین و ایران و.... به سر می بردند. به نگاره
ی زیر بنگرید:







مادها، كه از نیای ایرانی-آریایی بودند،
پس از گزینش (انتخاب) زندگی یکجانشینی و همبستگی با تیره های گونه گون
مادی، در سده هشتم پیش از زایش مسیح (پازم)، همدان را که پیش از آمدن ایشان
"اکسایا" نام داشت، برای زیست همیشگی خویش برگزیدند، و آن را "هگمتانه"
نامیدند.
جایگاه این پایتخت باستانی در شمال شهر همدان امروزی و بخش پایانی خیابان اکباتان است، و نزدیک به 40 هکتار گستردگی (وسعت) دارد .
هگمتانه،
به چَم (معنای) جای گردهمایی است؛ و از دو واژه پارسی باستان، یکی "هگمتا"
در چم «گردآمدن» و پسوند نام واژه (اسم مکان) «نا» ساخته شده است. نام
تیره «ماد» در نوشته های باستانی از میان شان، دستنوشته های (کتیبه های)
آشوری؛ بگونه «مادای» و «آمادای»، و در بن مایه های کهن ایرانی، «مدی»
آورده شده است، و از سرزمین ایشان در زبان ایلامی (عیلامی) بنام «هال
ماتانا» و «ماتاپه»، همچنین در زبان یونانی بگونه «اکباتانا»، و در پارسی
باستان، بگونه «هنگ متنا» و "هگمتان"، و در زبان و ریشه های «کلیمی» بگونه
«احمتا»، و در نوشته های پس از تازش تازیان، بگونه «همذان» و «همدان» یاد
شده است.







مردمان بسیاردر سرزمین های گوناگون، با گذشته ها و پیشینه های (قدمت)
دگرگون (متفاوت)، می زیسته اند، اما، امروزه، از آنها، دیگر نام و نشانی
نیست؛ آشوری ها، بابلی ها، فنیقی ها، و دیگران.

گروه دیگر از همین
دسته، تیره هایی از آنها ماندگار شدند، اما، زبان و فرهنك و ریشه (اصالت)
تاریخی خود را، از دست دادند، و به رنگ و نمای فرهنگ چیره گر (غالب) در
آمدند؛ مصریها، لبنانی ها، و سرخ پوستان در استرالیا و یا آمریكا، از این
نمونه اند.

و اما، ایرانیان، از انگشت شمار (معدود)، مردمانی هستند،
كه واژگون (علیرغم)، تازش های پیاپی از سوی تُركان و تازیان و مغولان و
تاتارها، توانستند، آیین های باستانی خویش را تا به امروز، پویا و زنده
نگاه بدارند. بی گمان شناخت افزونتر هر یك از ما، به درون مایه هر یك از
آنها، نه تنها به شناخت فراوانتر بن مایه های (اساس) فرهنگ آریایی و ایرانی
می انجامد، بل، پیوستگی (استمرار) جاودانه بودن آنها را، برای آیندگان،
پایندانی (تضمین) می كند.









۱۳۹۰ تیر ۲۰, دوشنبه



زیباترین واژه‌ی زبان پارسی؛ که تا چندی پیش همه آن را بر گرفته از فرهنگ و
زبان تازی می پنداشته اند واژه «عشق» است که در چم «مِهر»، «دلبستگی» و
«دلدادگی» است. این واژه در ادب پارسی و بینشوری = عرفان ایرانی جایگاهی بس
برجسته دارد. شاید بتوان گفت که سرایندگان = شاعران گوناگون پارسی‌زبان
کمتر واژه‌ای را به اندازه‌ی «عشق» به کار برده باشند.
مهر، بدرستی همان «عشق» و یا «اِشگ» است، که در بسیاری از سخن ها، سروده ها
و نوشته ها، بکار گرفته شده است. در سروده میهنی «ای ایران»، سراینده
آورده است:

ای ایران، ای مرز پُر گُهر
ای نامت، سر چشمه هنر
مهرت، (عشقت) کی از دل برون کنم
بر گو، بی مهر تو (عشق تو) چون کنم؟
مهر ِ (عشقِ) تو چون شد پیشه ام
دور از تو نیست، اندیشه ام
از آب و خاک و مهرِ (عشق) تو، سرشته شد گِلَم
مهر (عشق) اگر برون رود، تُهی شود دلم

عشق= اِشگ= اِشغ (= مِهر)؛ زیباترین واژه در ادب و فرهنگ پارسی








چگونه تئوری آفرینش، در بیش از یکهزار سال پیش، از سوی آفریدگار شاهنامه، بیان می شود، اما، نه پژوهشگران ایرانی، و نه بیگانگان، ارجی به این شگفتی بی مانند در نوشته استاد توس نمی نهند
کیوان دشتی

چارلز داروین، دانشمند انگلیسی، و آفریدگار تئوری "اصل انواع" و "انتخاب طبیعی"، که انقلابی بزرگ در یبان و شناخت آفرینش و تکامل پدیده ها، از خود بر جای نهاد، از جمله دانشمندانی است، که تلاش فراوان و پژوهش های ژرفی در این راستا، انجام داده است. امروز، بسیاری از مردم دنیا، به تئوری و فرضیه تکامل انواع او، آکاهی دارند، و پژوهش های او را، در پیگیری و رد یابی ریشه های جانداران می ستایند.

داروین، باورمند است که آفرینش؛ طی یک فرآیند منظم، که در خود "انتخاب طبیعی"، "رقابت"، و "تلاش برای زیست" را بهمراه داشته، دست به دست هم می دهند، و شالوده پراکندگی انواع جانداران را زمینه ساز می شوند. داروین اگر چه، تبیینی روشن از چگونگی آفرینش نداده است، اما، با مطالعه و بررسی جانداران بر روی زمین، به سیر فراگشتی (تکاملی) موجود زنده بر روی کره خاکی، اشاره نموده است.

۱۳۹۰ تیر ۱۹, یکشنبه





دشتستان واقع در بخش مرکزی شهرستان دشتستان یکی از آثارهای تاریخی و ازنقاط دیدنی استان بوشهر در جنوب ایران است.

«گوردختر
دشتستان» گور دختر یعنی دختر گبر یا زرتشتی در خاور جاده برازجان به
کازرون قرار دارد که بنای آن دارای سقف و بدنه سنگی شبیه آرامگاه کوروش
بزرگ هخامنش در دشت پاسارگاد است .این بنا یادآور عصر هخامنشی است و قدمت
منطقه برازجان را تایید می‌نماید. گفته‌اند که این بنا آرامگاه دختر یا
خواهر کوروش است. درخاور گور دختر بقایای کوشک اردشیر ساسانی دیده می‌شود.

این
اثر تاریخی ارزشمند متعلق به اوایل قرن ششم قبل از میلاد یعنی آغاز دوران
پادشاهی هخامنشیان می‌باشد. این آرامگاه سنگی چون آرامگاه کوروش کبیر
سرسلسله هخامنشی است که احتمالا مربوط به مادر یا دختر کوروش بوده است. که
البته هیچ مدرک یا سند قطعی که دال بر این گفتار باشد به‌دست نیامده است.
هیچگونه کتیبه یا نوشته‌ای که نام متوفی را مشخص کرده باشد از آن به‌دست
نیامده است.

آرامگاه خواهر کوروش کبیر










۱۳۹۰ تیر ۱۸, شنبه




پادشاه دلاور و میهن پرست ایران

نادر شاه افشار از ایل افشار بود و از مشهورترین پادشاهان ایران بعد از اسلام می باشد ، ابتدا نادر قلی یا ندرقلی نامیده می شد موقعی که افغانها و روس ها و عثمانی ها از اطراف بایران دست انداخته بودند و مملکت در نهایت هرج و مرج بود یک عده سوار با خود همراه کرد و به طهماسب صفوی که کین پدر برخواسته بود همراه شد فتنه های داخلی را خواباند افغانها را هم بیرون ریخت ، شاه طهماسب صفوی از شهرت و اعتبار نادر در بین مردم دچار رشک و حسادت گشت و برای نشان دادن قدرت خود با لشکری بزرگ به سوی عثمانی تاخت ترکان عثمانی کردستانات ایران را اشغال کرده بودند . در نبرد صفویه و عثمانی هزاران سرباز ایرانی در جنگ پرافتخار چالدران بدلیل عدم وجود سلاحهای مدرن کشته شده بودند . چالدران از نبردهای بزرگ ایرانیان محسوب میشود که مردم بومی منطقه آذربایجان و کردستان و دیگر نقاط ایران تا آخرین قطره خون برای پاسداری از ایران در برابر سپاه متجاوز ترکان عثمانی به شهادت رسیده بودند . نادر با سپاهی اندک و خسته از کارزار از مشرق به سوی مغرب ایران تاخت و تا قلب کشور عثمانی پیش رفت و سرزمینهای ایرانی را به خاک ایران برگرداند و انتقام چالدران را از ترکان متجاوز گرفت . سپس از آنجا به قفقاز تحت اشغال روس ها رفت که با کمال تعجب دید روسها خود پیش از روبرو شدن با او پا به فرار گذاشته اند در مسیر بر گشت در سال 1148 در دشت مغان در مجلس ریش سفیدان ایران از فرماندهی ارتش استعفا نمود و دلیلش اعمال پس پرده خاندان صفوی بود . خود عازم مشهد شد در نزدیکی زنجان سوارانی نزدش آمدند و خبر آوردند که مجلس به لیاقت شما ایمان دارد و در این شراط بهتر است نادر همچنان ارتش دار ایران باقی بماند . سپس کمر بند پادشاهی ایران را در سن 48 سالگی بر کمرش بستند . او سه بار به هند اخطار نمود که افسران اشرف افغان که جزو غارتگران بودند (حدودا 800 نفر ) و در قتل عام مردم ایران نقش اساسی داشتند را به ایران تحویل دهد که در پی عدم تحویل آنها سپاه ایران از رود سند گذشتند و هندوستان را تسخیر نمود ند 800 متجاوز افغان را در بازار دهلی به دار زدند و بازگشتند . نادر شاه با مردانگی و دلاوری حکومت محمد گورکانی را به هندی ها بخشید و گفت ما متجاوز نیستیم اما از حق مردم خویش نیز نخواهیم گذشت محمد گورکانی بخاطر این همه جوانمردی نادر از او خواست هدیه ای از او بخواهد و نادر قبول نکرد و در پی اسرار او گفت جوانان ایران به کتاب نیازمندند سالها حضور اجنبی تاریخ مکتوب ما را منهدم نموده است محمد گورکانی متعجب شد او علاوه بر کتابها جواهرات بسیاری به نادر هدیه نمود که بسیاری از آن جواهرات اکنون پشتوانه پول ملی ایران در بانک مرکزی است . نادر شاه بزرگ 12 سال سطنت نمود و ایران را باردگیر سرافراز در جهان سربلند و مقتدر نشان داد ولی متاسفانه در سال 1160 بوسیله عده ای از ترکان خائن کشته شد . نکته قابل ذکر آنست که او از 15 سالگی تا 25 سالگی بهمراه مادرش در بردگی ازبکان گرفتار بود و با مرگ مادرش از اردوگاه ازبکان گریخت و پس از آن با جوانان آزادیخواهی همپیمان شد. نادر مردی خستگی ناپذیر , دلاور , میهن دوست , مبارز , ضد استعمار و بزرگ منش بود . آرامگاه وی در مشهد است و با همت رضا شاه بزرگ ساخته شد . در همین مکان آرامگاه بزرگ مردی دیگر کنل محمد تقی خان پسیان نیز است . دلاور بزرگ ایران از آذربایجان . در ساخت این بنای سترگ و جاوید استادان و فرهیختگانی همچون : استاد ابوالحسن صدیق ( طراح تندیس سنگی نادر ) حسین علاء , سید حسن تقی زاده , ابراهیم حکیمی , علی هیبت , علی اصغر حکمت , سپهبد امان الله جهانبانی , دکتر عیسی صدیق , سپهبد فرج الله آق اولی , سرلگشر محمد حسین فیروز , دکتر رضا زاده شفق , دکتر محمود مهران , اللهیار صالح , دکتر غلامحسین صدیقی , مهندس محسن فروغی , سید محمد تقی مصطفوی , در کل وزارت جنگ , وزارات دارائی , وزارت فرهنگ , کمکهای مردمی و دولت شاهنشاهی از مهم ترین عوامل ساخت این مجوعه سترگ و به یاد ماندنی است . در زیر نقشه ایران در زمان نادر شاه افشار نشان داده شده است ( اصل نقشه در موزه نادرشاه موجود است ) . بزرگ مردی که کشور ایران را دگر بار به صورت متحد و بزرگ گردآوری کرد . نادر اقوام ایرانی را متحد و منسجم در زیر پرچم ایران درآورد و باردگیر ایران قدرتمندترین کشور آسیا گشت . شهرهای ایرانی در دوره نادر به شرح زیر بودند : جمهوری آران یا آذربایجان , ترکمنستان , افغانستان , بلوچستان ( پاکستان ) , گرجستان , داغستان , ارمنستان , بحرین , قطر , کشمیر و . . .











بعد از جنگ جهانی و اشغال فرانسه توسط نیرو های آلمان برخی از مردم آنجا رفتارعجیبی پیدا کردند. این عده نام فرزندان خود را هیتلر میگذارند. برخی کار را از این هم فراتر برده و نام آنها را نوکر هیتلر و یا کنیز هیتلر میگذارند. نصف این جماعت هنوز برج ایفل را ندیده اند ولی حتمآ میروند و دیوار برلین را بازدید میکنند.

با اینکه اصلا آلمانی بلد نیستند روزی چند مرتبه رو به دیوار برلین به زبان آلمانی دعا میخوانند. آنهائیکه که بر اثر تجاوز ارتشیان آلمان به اجدادشان دورگه آلمانی فرانسوی شده اند، یک شال اس اس به کمرشان میبندند تا همه بدانند که اینها از پدر آلمانی و بر اثر تجاوز به دنیا آمده اند و البته به این امر افتخار هم میکنند.

یک عکس از یک جوان خوشتیب و خوش هیکل را توی خانه اشان قاب کرده اند و میگویند این عکس هیتلر است و به آن احترام میگذارند. هرچقدر هم دیگران عکس واقعی هیتلر را نشانشان میدهند، زیر بار نمیروند و میگویند اصلا هیتلر سبیل نداشته

هروقت این ماجرا را برای آشنایان ایرانی مسلمان تعریف میکنم قاه قاه می خندند و می گویند اینها چه آدمهای احمق و نادانی هستند. یا می گویند اینها از یک خر کمتر هستند. دلشان شدید برای حماقت آنها میسوزد و به حالشان تاسف میخورند


ببینید متن پایین چقدر به متن بالا شباهت دارد









۱۳۹۰ تیر ۱۶, پنجشنبه



هرودوت در کتاب خود نوشته که به چشم خود دیده که سربازان ایرانی سواد خواندن و نوشتن دارند

در
حالی که در همان موقع بیشتر افسران یونانی سواد خواندن و نوشتن نداشتند و
حتی “لئونیداس” پادشاه کشور اسپارت که جنگ او با ۳۰۰ سرباز در تنگه ی
“ترموپیل” در مقابل خشایار شاه فقط مقدمات خواندن و نوشتن را می دانسته و
نمی توانست با تسلط بخواند و بنویسد و در بین ۳۰۰ سربازش حتی یک نفر هم
سواد نداشته است.





یک روز صبح، چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون رفتند. همراهانش
تیرو کمانشان را برداشتند و چنگیزخان شاهین محبوبش را روی ساعدش نشاند.
شاهین از هر پیکانی دقیق تر و بهتر بود، چرا که می توانست در آسمان بالا
برود و آنچه را ببیند که انسان نمی دید.
آن روز با وجود تمام شور و هیجان گروه، شکاری نکردند. چنگیزخان مایوس به
اردو برگشت، اما برای آنکه ناکامی اش باعث تضعیف روحیه ی همراهانش نشود، از
گروه جدا شد و تصمیم گرفت تنها قدم بزند.
بیشتر از حد در جنگل مانده بودند و نزدیک بود خان از خستگی و تشنگی از پا
در بیاید. گرمای تابستان تمام جویبارها را خشکانده بود و آبی پیدا نمی کرد،
تا اینکه رگه ی آبی دید که از روی سنگی جاری بود. خان شاهین را از روی
بازویش بر زمین گذاشت و جام نقره ی کوچکش را که همیشه همراهش بود، برداشت.
پرشدن جام مدت زیادی طول کشید، اما وقتی می خواست آن را به لبش نزدیک کند،
شاهین بال زد و جام را از دست او بیرون انداخت.
چنگیز خان خشمگین شد، اما شاهین حیوان محبوبش بود، شاید او هم تشنه اش بود. جام را برداشت، خاک را از آن زدود و دوباره پر کرد.




۱۳۹۰ تیر ۱۴, سه‌شنبه



داریوش بزرگ که نگران امپراطوری پهناور ایران بود همواره در اندیشه ی ملتش
بود که ناگاه آرامش ملتش بر هم نخورد به همین سبب مامورانی به سراسر کشور
فرستاد که به آن ها چشم وگوش شاه می گفتند این کار برای این صورت گرفت که
هیچ بیگانه ای به اندیشه ی ناراست نیفتد که به ایران بیاید و آسایش
ایرانیان را بر هم بزند،سپس نیروی ویژه ای به وجود آورد که سپاه جاویدان یا
گارد جاویدان نامیده می شده است،آن هم در ۴۵۶ پیش از میلاد که بسیاری کشور
ها هنوز ارتشی هم نداشتند و از نظم نظامی ناآگاه بودند.تاریخ نویسان نوشته
اند که افراد این سپاه از جوانانی رشید ونیرومند وخوش سیما گزینش می شدند.
این سپاه شش سال دوره ی آموزشی را پشت سر گذاشته وعلاوه بر دانش آن روز،
فنون نظامی را نیز فرا می گرفتند.




۱۳۹۰ تیر ۱۳, دوشنبه



و به تنها چیزی که اطمینان نداریم ،آینده است.. . زیباترین معجزه خداوندی !! ..اینکه نمی دانیم تا دقایقی دیگر چه روی خواهد داد..همسفرم ..اگر گلهای باغ دلت را چیده اند..اگر پنجره های بغض گلویت را شکسته اند..اگر شبنم بر مژگانت به غربت نشسته است..این را بدان که نمی دانی تا لحظاتی دیگر چه روی خواهد داد..و این یعنی هنوز امید در تیرس نگاهت کمین کرده است...یک صحبت..یک تماس...یک اتفاق..ورق زندگیت را بر میگرداند...صبور باش ملیکه...آرام باش عالیجناب...لحظه های ناب زندگیت در راه است.تاج سلطنت ،چه زیبا کرده است هیبت آسمانیت را..این حقیقت توست....